Sunday, October 21, 2012

از ریخت افتادگی رابطه ها


(نگاهی به مجموعه‌ی داستان ( تا دور دست ها 

نویسنده : امان جلیلیان


در فرهنگ متداول ما ایرانیان مرسوم است که هر کار شاق و دشواری را به کندن کوه تشبیه کنیم ، شاید  دیرنگی این تمثیل وجه تسمیه آن به " فرهاد کوه کن " باشد و باور عامه مردم به معجزه عشق...باری نوشتن اگر نگوییم در تبعید ، در غربت بی شباهت به کوه کندن نیست گرچه عشقی که در نوشتن هست از لونی دگر باشد .
 در نگاه اول  اینگونه به نظر می رسد که در تبعید هراس از گرفتن مجوز و سانسور نیست  و مخاطب انتظار دارد تا با نثری دیگرگونه روبرو شود و فرمهای متفاوتی از نوشتن را نویسنده به کار بگیرد ،اما  در می یابیم تاثیری که  تبعات سیاسی و فرهنگی  حذف و سانسور بر روان نویسنده می گذارد بسیار جانکاه تر  و ناپیدا تر از پندار ماست  ، اما این همه  بدان معنا نیست که به قضاوتی ناشیانه تن دهیم و تجربه های نوین نوشتن را در بسیاری از آثار ادبی پدید آمده در خارج از ایران به ناروا بی حاصل بدانیم .اما  نخستین مسئله یی که مخاطب با آن روبرو است  شاید غلبه  همین نثر ژورنالیستی و مسطح نگاری باشد  که تخیل نویسنده را در بیان روایی قصه به گروگان می گیرد و  در نهایت  قدرت بیان و معرکه گیری زبان  نویسنده را در نوشتن  فرو می کاهد۰

علی رادبوی نویسنده یی است که تلاش می کند تا با گوشه چشمی به تجربه اولیه اش  "خانه های مردم " از نثری تک صدایی  رها شده و به شیوه های دیگر روایت در کوتاه نویسی نزدیک شود و ذهنیت مخاطب را در سویه های ناروشن زندگی آدمهای منزوی و جدا افتاده در گیر کندروایت چنین قصه هایی که  ازریخت افتادگی رابطه  انسانها در جامعه چند فرهنگی امریکا  را به تصویر می کشد ، تلاشی  است که همواره   دغدغه نویسندهای بزرگی چون سالینجر و جوزف کنراد  ... بوده و کارگردانهای بزرگی چون دیوید لینچ و اسکورسیزی آثارپر ارجی را  بر مبنای  همین موضوع از ریخت افتادگی  روابط انسانی در جامعه امریکایی  آفریده اند  .  
در مجموعه داستان " تا دور دستها  "که بیست و دو قصه کوتاه  را در بر می گیرد ، نویسنده می کوشد تا در جاهایی از نثری مقلدانه بپرهیزد و با اینسرتی از جملات انگلیسی دغدغه ها و تردید شخصیت های داستان را روایت کند .دغدغه هایی که   در نهایت  نوعی  پی رنگ تجربیات نویسندگی به حساب می آیند و روایت سر راست آن می تواند  خیال پردازی و شاعرانگی یک متن ادبی را تقلیل  دهد.
رادبوی ، در نوشتن صراحت دارد و از اینکه جانبدارانه به قصه های " فمنیستی " بپردازد که محوریت آن با حضور و محوریت  زنان  برجسته تر شود واهمه ایی ندارد . چنین التفاتی نویسنده را واداشته  تا در داستانی چون " روزی مثل روزهای دیگر " مخاطب خود را با خوانش متفاوت تری آشنا کند . خوانشی که لازمه مشارکت  مخاطب را فراهم  آورد تا با پایانبندیی  غیر منتظره   ،  قضاوت را به  او وا گذار نماید۰  
علی رادبوی با تکیه به همین التفات است که با محوریت زنان در داستانهای  چون آری ویرجینیا  ، زیباترین لبخند جهان و امپراتوری ، به پیرنگی قابل حصول دست یافته  و به عمیق ترین لایه های روابط اجتمایی بحران زده در یک جامعه صنعتی نزدیک می شود۰ 
امپراتوری  ، با آنکه یکی از کوتاه ترین قصه های این مجموعه است اما به سادگی چنان ترددیهایی را در ذهن مخاطب پدید می آورد که بی گمان ما را وا می دارد تا با وسواس  و احتیاط افزونتری به آنچه به اصطلاح  زمانی مایه افتخار ما و پیشینیامان  بوده  مباهات کنیم۰ 
 نزدیکی و در هم تنیدگی فضای مجموعه داستان 
" تادور دستها " به گونه یی است که می تواند بستر همگنی  را برای طرح یک قصه بلند را نیز   فراهم آورد و بدیهی است که نویسنده یی مانند آقای رادبوی با اتکا به همین آزمونها بتواند قصه مطول تری خلق نماید  .