tag:blogger.com,1999:blog-6267213.post115320256914632435..comments2023-10-02T02:43:44.541-07:00Comments on . . . طرح وداستان: روزی مثل همهُ روز های دیگرaliradboyhttp://www.blogger.com/profile/03708532170657830884noreply@blogger.comBlogger20125tag:blogger.com,1999:blog-6267213.post-1154421237640650062006-08-01T01:33:00.000-07:002006-08-01T01:33:00.000-07:00سلام اقاي رادبويراستش من فكر مي كنم با نوشتن اون ت...سلام اقاي رادبوي<BR/>راستش من فكر مي كنم با نوشتن اون توضيح اخري هم خودت رو تبرئه كردي و از معركه جستي و هم نشان دادي خيلي رندي...والا من يكي كه خودم را اماده كرده بودم جواب دندان شكني بدهم.<BR/> در حين خواندن چه نقشه هاي نكشيده بودم ولي تا به اون توضيح اخرت رسيدم همه نقشه هايم نقش بر اب شد<BR/>روزهايت خوش بادAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6267213.post-1154359709561675562006-07-31T08:28:00.000-07:002006-07-31T08:28:00.000-07:00سلام آقای رادبویداستان خیلی زیبا قابل تصویر بودمی ...سلام آقای رادبوی<BR/><BR/>داستان خیلی زیبا قابل تصویر بود<BR/>می شد همه صحنه ها را با جزئیاتش در برابر چشمانم مرور کنم <BR/>و کلی هم با مرد دلسوزی <BR/><BR/>نوشته هایتان حاکی از این است که توانایی شما در فضا سازی داستان واقعا بی نظیر است <BR/><BR/>قلمتان پویا<BR/><BR/>...<BR/><BR/>آدم دلش می خواهد بعد از خواندن این داستان و بعد از کلی دلسوزی برای قهرمانی که می شد جایش را با زن یا با هر کس دیگر عوض کرد کمی بنشیند <BR/>و فضایی را متصور شود که در آن چرخ های زندگی با دستان زن و مرد هر دو به گردش می افتاد<BR/>لبخندهای و نگاه های مرد و زنی را تصور می کرد که دوشا دوش هم به معنی واقعی در کنار هم زندگی می کنند<BR/>و یکی برای دیگری تکیه گاهی است که آرامش را به دلشان می نشاند<BR/><BR/>می توان با پی بردن به چنین زندگی بدانیم که در هر موقعیتی که هستیم وظیفه مان را بدانیم و به هیچ دلیلی وظیفه مان را به دوش های دیگری محول نکنیم <BR/><BR/>کاش من هم می تونستم به خوبی شما بنویسم<BR/>تا بتوانم طرح و داستان های که هر از گاه در ذهنم می پرند را با همان اوج پروازشان روایت می کردم<BR/><BR/><BR/>در پناه حقAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6267213.post-1154318264889809822006-07-30T20:57:00.000-07:002006-07-30T20:57:00.000-07:00قرهمانها که جای خود...دلتان خواست اسم نویسنده را ...قرهمانها که جای خود...دلتان خواست اسم نویسنده را هم عوض کنید !!Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6267213.post-1154301634139899952006-07-30T16:20:00.000-07:002006-07-30T16:20:00.000-07:00قشنگ بود لحظه هاش. مرسیقشنگ بود لحظه هاش. مرسیAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6267213.post-1153906301876588372006-07-26T02:31:00.000-07:002006-07-26T02:31:00.000-07:00سلام.اونقدر قشنگ از ریز ریز کارهای خونه نوشته بودی...سلام.<BR/>اونقدر قشنگ از ریز ریز کارهای خونه نوشته بودین که آدم فکرمی کنه خدای <BR/>نکرده جنابعالی هم بعله...؟؟؟<BR/><BR/>ولی گذشته از شوخی داستان قشنگی بود. هر چند یه فضای تیره و تاریکی رو به تصویر کشونده بودین. وحشتناک بود.Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6267213.post-1153664458029108202006-07-23T07:20:00.000-07:002006-07-23T07:20:00.000-07:00سلام اقاي راد بوي عزيز .داستانتان را خواندم به طرز...سلام اقاي راد بوي عزيز .داستانتان را خواندم به طرز وحشتناكي زيبا بود .چقدر زيبا فضاي داستان را به تصوير كشيده ايد .ادم احساس مي كند كه هيچ كس به اندازه مرد (!) داستانتان بيچاره و درمانده نيست و چه با مهارت دراخرين پاراگراف حرفتان را زديد (تازه اگر دلتان خواست می توانید جای قهرمانان داستان راهم با هم عوض کنید).من كه واقعا لذت بردم .موفق باشيدAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6267213.post-1153577188419990512006-07-22T07:06:00.000-07:002006-07-22T07:06:00.000-07:00salam .... i have not read this story yet , but i ...salam .... i have not read this story yet , but i bet , i will come again !Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6267213.post-1153525783562702732006-07-21T16:49:00.000-07:002006-07-21T16:49:00.000-07:00ممنون علی خان چشم تان زیبا می بیند قربانممنون علی خان چشم تان زیبا می بیند قربانAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6267213.post-1153418618779331552006-07-20T11:03:00.000-07:002006-07-20T11:03:00.000-07:00My God. You just described hell.What should I do n...My God. You just described hell.What should I do not to go there?rubarzanhttps://www.blogger.com/profile/04612357576751939468noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6267213.post-1153384708698706592006-07-20T01:38:00.000-07:002006-07-20T01:38:00.000-07:00منظورم از اون قضيه٬ قضيه بهشت بوده. اما کلمه بهشت ...منظورم از اون قضيه٬ قضيه بهشت بوده. اما کلمه بهشت جا موند! تا بعدAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6267213.post-1153384582921685482006-07-20T01:36:00.000-07:002006-07-20T01:36:00.000-07:00سلام علی عزيز. هميشه از خوندن داستان هات لذت بردم....سلام علی عزيز. هميشه از خوندن داستان هات لذت بردم. می دونم که به خوبی زندگی يک زن نرمال ايرانی رو به کلماتت به تصوير کشيدی٬ اما اگر به جای نقش اول زن ميگذاشتی برای تقريبا همه ی خواننده هات کسل کننده ميشد و سعی نمی کردند بخوننش٬ چون در واقعيت باهاش هر روز درگيرند٬ جذابيتی نداشت. با تغيير جای زن و مرد باعث شدی لااقل کمی مجبور به تامل بشند. ممنونم از هنرت که در اختيار خواننده هات ميگذاری. راستی قضيه اون کاملا يک آيرونی کامل است و خصوصیAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6267213.post-1153353524681052132006-07-19T16:58:00.000-07:002006-07-19T16:58:00.000-07:00سلام. خیلی جالب بود از این لحاط که اگر شخصیت قصهء ...سلام. خیلی جالب بود از این لحاط که اگر شخصیت قصهء شما یک زن بود همه می خواندند و می گفتند خوب طبیعی ست دیگر! ولی حالا که مرد از آب در آمده احتمالا همه برای ایشون دل می سوزونن :). البته من خودم با تقسیم کارهابه طور منصفانه موافقمAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6267213.post-1153347856866633832006-07-19T15:24:00.000-07:002006-07-19T15:24:00.000-07:00نکته ظریف ولی بغایت زیبایی داشت این داستان.نکته ظریف ولی بغایت زیبایی داشت این داستان.Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6267213.post-1153347708299392402006-07-19T15:21:00.000-07:002006-07-19T15:21:00.000-07:00علی عزیزفکر کنم بهتر بود می نوشتین "چه اعصابی از خ...علی عزیز<BR/><BR/>فکر کنم بهتر بود می نوشتین "چه اعصابی از خوانندگان زن خرد کرده ام"! من که منتظر بودم ببینم کی طرف از خواب بیدار می شه ببینه که زنش چایی رو دم کرده، پنیر و کره و مربا رو به همراه پیش دستی و کار و چنگال و قاشق چیده رو میز، بچه رو که معمولاً صبح زود از خواب بیدار می شه عوض کرده و شیرش رو داده، ظرف ها رو که شب قبل با اینکه از خستگی رو پا بند نبوده شسته بوده، جمع کرده گذاشته تو کابینت، گوشت رو از فریزر در آورده گذاشته پایین یخچال تا بعد عصر که از سر کار بر می گرده آب شده باشه و آماده تا شام رو بپزه، غذای خودش و شوهرش رو که دیشب کشیده بوده و گذاشته بوده تو یخچال گذاشته تو ساک هاشون, لباس بچه رو پوشونده و ساکش رو برا رفتن به مهد کودک آماده کرده...<BR/><BR/>فضای داستان و اون قورمه سبزی خصوصاً تردیدی تو ایرانی بودنش نمی ذاره، شاید اگه همین داستان در مورد دو زوج غیر ایرانی (کلاً غیر شرقی) بود نه اعصاب کسی خرد می شد و نه احتیاجی به تعویض جای قهرمانان داستان بود. هر چند که به نظر من هیچ کدوم درست و منصفانه نیست. ای کاش مرد های ما خصوصاً مرد های روشنفکر ما که انتظار بیشتری ازشون می ره، تمرین عدالت و دموکراسی (اونچه که بیرون براش فریاد می زنن) رو از جمع کوچک خونشون شروع می کردن...<BR/><BR/><BR/>به هر حال، خیلی ممنون. داستان بسیار خوبی بود و نشون می ده که یا از جمله معدود مردان ایرانی هستین که در انجام کارهای خونه سهیم هستین و یا حد اقل به ریزه کاری های کار های خونه واقفین و به هیچ نمی گیریدش.Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6267213.post-1153333920066734782006-07-19T11:32:00.000-07:002006-07-19T11:32:00.000-07:00اه اه! عجب مرد بدبختي بود! ولي خب اشكالي نداره. قص...اه اه! عجب مرد بدبختي بود! ولي خب اشكالي نداره. قصه بود ديگه<BR/>من اصلا حوصلهي خوندن متنهاي بيش از 5-6 خط رو ندارم. ولي مطالب شما جذاب هستند! آدم رو مجبور به خوندن ميكنندناآرامhttps://www.blogger.com/profile/03354251405699486609noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6267213.post-1153332972768492372006-07-19T11:16:00.000-07:002006-07-19T11:16:00.000-07:00Ajab mard feminist bahali taswir kardi!Ajab mard feminist bahali taswir kardi!Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6267213.post-1153310221551825802006-07-19T04:57:00.001-07:002006-07-19T04:57:00.001-07:00روزهای خوشایندی نباید باشن. من این نوع اش را هم دو...روزهای خوشایندی نباید باشن. من این نوع اش را هم دوست ندارم. چرا نمی شه در حالت نرمال همه چی رو نگه داشت. همه باید توی کار خونه سهیم باشنAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6267213.post-1153310220683665392006-07-19T04:57:00.000-07:002006-07-19T04:57:00.000-07:00mamnun baabate darketmamnun baabate darketMyselfhttps://www.blogger.com/profile/10092785292468650932noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6267213.post-1153293747220847422006-07-19T00:22:00.000-07:002006-07-19T00:22:00.000-07:00سلام علی اقا ....نه خیلی زیاد هم اعصاب رو خورد نکر...سلام علی اقا ....نه خیلی زیاد هم اعصاب رو خورد نکردی مردهای اینطوری هم زیاد هستند ....منتها برای مردهای اینطوری و استثنایی !! واژه ای از طرف مردهای آنطوری خلق شده که با یه کلمه معرفی می گردند و همیشه و همه جا به رخش می کشند زن ذلیل !!! [چشمک] / این هفته که آرش گرفته بودم...در محل کارم .... یه نظر قبل از خواندن به تیتر اسامی نویسنده هاش انداختم ....تا اسمت را دیدم فورا رفتم سر وقت آن صفحه که ناگهان متوجه شدم داستان جعبه ها است . شاد باشی .Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6267213.post-1153257069970628752006-07-18T14:11:00.000-07:002006-07-18T14:11:00.000-07:00آقا مرحبا به اين قدرت نقاشی با کلمات. واقعاً که تا...آقا مرحبا به اين قدرت نقاشی با کلمات. واقعاً که تاثيرگذار بود. اميدوارم "آنجا"ها که میبايست، تاثير لازمه را بکند!Anonymousnoreply@blogger.com