به آنان که با قلم پليدي دهر را به چشم جهانيان پديدارميکنند بهاران خجسته باد سال پرباري رابراي همهُ دوستان آرزو مي کنم
10 comments:
Anonymous
said...
با سلام اقای رادبوی گرامی و عزیز و عرض شادباش نوروزی و اروزی بهترینها برایتان در سال جدید دیروز که پست قبلی اتان را خواندم مدام به این فکر بودم که به بهانه عید هم که شده چه یادداشتی میتوان بر ان نوشت .در این روزها دوست ندارم دربارة مبارزه و مقاومت و خشونت بنویسم. بنظرم صحبت دربارة مبارزه و مقاومت، وظیفة آدم بزرگهاست.شاید تو نتوانی ببینی ولی این روزها آنهایی که جلوی تلویزیون مینشینند؛ صدایشان را بلند میکنند و بدقت آخرین تحولات منطقه و جهان را طبق نقشه اشان بررسی میکنند؛ . صحبت از جنگ، وظیفة آنهاست تا در بازدید عید هم اطلاعاتشان را به رخ بقیه بکشند و آنقدر بحث کنند که عیدی را از یاد مردم ببرند. با چنان لذتی از روزهای مقاومت و حماسه می گویند که انگار داستان آخرین فیلمی را که دیده اند برای هم تعریف میکنند، چنان که میپنداری آنها که قربانی می شوند، بازیگران نقشهایشان اند؛ یازیگرانی که باز زنده میشوند و در فیلم بعدی نقشی مهیج تر میافرینند...حتی وقتی امدم بپرسم بر سر همرزمت چه امد درنگ کردم و گفتم چه فرقی می کند؟فاجعه ، فاجعه است. راستش بحث" تداعـــــی" داد همه را به هوا بلند کرده است ..تا انجا که کیرکگور با صدای بلند می گوید:کاش اشیاء، میراثی نمیداشتند؛ تداعی نمیکردند؛ حاوی ارجاعی نبودند؛ اشیاء، سرسختانه یادآور چیزی جز خودشان نبودند. کاش همه چیز ( اشیاء و اندیشه ها و توصیفها و تفهمهایشان ) در درجة صفر باقی میماندندااا . اما واقعیت اینگونه نیست.همه چیز برای ادمی تداعی گر است.باران - برف - تلفن و ..همین جعبه ها و همه ی آت و اشغال های دیگر....هیچوقت نمیتوان انها را از معانی متراکمشان جدا و عزل کرد ظاهر و سطح اشیا همیشه ادمی را به عمق زمان میبرد..بنظرم رمز هل دادنش زیر صندلی عقب نیز باید همین جا باشد
علی آقا سلام . نوروز مبارک و فرخنده. آرزو میکنم در کنار همسر و دخترتون سالی پر از شادی و سلامت رو پیش رو داشته باشید. از تبریک شما سپاسگذارم.مطلب پایین رو خوندم. خدانگه دار
آقاي رادبوي ممنون از لطفتان.نوروز بر شما هم مبارک. داستان قبلي را خواندم.روان و زيبا مي نويسيد.قابل لمس و درک است. اما نمي دانم چرا فلش بک شما به زمان ساواک بود ؟اگرچه آن هم بخشي از تاريخ منفور ماست اما زمان حال به مراتب شرم آور تر است.
سلام و تبریک به مناسبت سالی که انگار تازه ست.دوست خوبم! دل بستن به این که سال تازه, همانی باشد که می خواهیم بیهوده ست اما باز هم سرمان را می اندازیم پایین و می گذریم!نه؟ بگذریم. جعبه ها را خواندم . زیباست . هر جعبه ای را که نمی شود دور ریخت. می شود؟باز هم برای شما و خانواده محترم و ارجمندتان بهروزی آرزو می کنم
سلام آقای رادبوی. سال جدید رو به شما تبریک می گم باید از بهار آموخت ... بهاری که خزان و زمستان را با همه سردی هایش پشت سر گذاشت چون گرمای امید را در دل داشت به امید آنکه چون بهار امید را در دلهامان زنده نگه داریم و تلاش کنیم تلاشی از سر امید برای خوب زندگی کردن زندگی که با حضور دوستان زیباتر می شود دلت بهاری و شاد در پناه حق
10 comments:
با سلام اقای رادبوی گرامی و عزیز و عرض شادباش نوروزی و اروزی بهترینها برایتان در سال جدید
دیروز که پست قبلی اتان را خواندم مدام به این فکر بودم که به بهانه عید هم که شده چه یادداشتی میتوان بر ان نوشت .در این روزها دوست ندارم دربارة مبارزه و مقاومت و خشونت بنویسم. بنظرم صحبت دربارة مبارزه و مقاومت، وظیفة آدم بزرگهاست.شاید تو نتوانی ببینی ولی این روزها آنهایی که جلوی تلویزیون مینشینند؛ صدایشان را بلند میکنند و بدقت آخرین تحولات منطقه و جهان را طبق نقشه اشان بررسی میکنند؛
. صحبت از جنگ، وظیفة آنهاست تا در بازدید عید هم اطلاعاتشان را به رخ بقیه بکشند و آنقدر بحث کنند که عیدی را از یاد مردم ببرند. با چنان لذتی از روزهای مقاومت و حماسه می گویند که انگار داستان آخرین فیلمی را که دیده اند برای هم تعریف میکنند، چنان که میپنداری آنها که قربانی می شوند، بازیگران نقشهایشان اند؛ یازیگرانی که باز زنده میشوند و در فیلم بعدی نقشی مهیج تر میافرینند...حتی وقتی امدم بپرسم بر سر همرزمت چه امد درنگ کردم و گفتم چه فرقی می کند؟فاجعه ، فاجعه است.
راستش بحث" تداعـــــی" داد همه را به هوا بلند کرده است ..تا انجا که کیرکگور با صدای بلند می گوید:کاش اشیاء، میراثی نمیداشتند؛ تداعی نمیکردند؛ حاوی ارجاعی نبودند؛ اشیاء، سرسختانه یادآور چیزی جز خودشان نبودند. کاش همه چیز ( اشیاء و اندیشه ها و توصیفها و تفهمهایشان ) در درجة صفر باقی میماندندااا .
اما واقعیت اینگونه نیست.همه چیز برای ادمی تداعی گر است.باران - برف - تلفن و ..همین جعبه ها و همه ی آت و اشغال های دیگر....هیچوقت نمیتوان انها را از معانی متراکمشان جدا و عزل کرد
ظاهر و سطح اشیا همیشه ادمی را به عمق زمان میبرد..بنظرم رمز هل دادنش زیر صندلی عقب نیز باید همین جا باشد
هر روزت عید باد و نوروز
علی آقا سلام . نوروز مبارک و فرخنده. آرزو میکنم در کنار همسر و دخترتون سالی پر از شادی و سلامت رو پیش رو داشته باشید. از تبریک شما سپاسگذارم.مطلب پایین رو خوندم. خدانگه دار
ممنونم از کامنت و لطف و محبتي که داريد.
نوروز بر شما و همسر گرامي و دخترخانم فرخنده باد.
سالي خوب و پربار در پيش رو داشته باشيد
آقاي رادبوي ممنون از لطفتان.نوروز بر شما هم مبارک.
داستان قبلي را خواندم.روان و زيبا مي نويسيد.قابل لمس و درک است.
اما نمي دانم چرا فلش بک شما به زمان ساواک بود ؟اگرچه آن هم بخشي از تاريخ منفور ماست اما زمان حال به مراتب شرم آور تر است.
ببخشيد فراموش کردم براي کامنت قبلي نامم را بگذارم.
سلام و تبریک به مناسبت سالی که انگار تازه ست.دوست خوبم! دل بستن به این که سال تازه, همانی باشد که می خواهیم بیهوده ست اما باز هم سرمان را می اندازیم پایین و می گذریم!نه؟ بگذریم. جعبه ها را خواندم . زیباست . هر جعبه ای را که نمی شود دور ریخت. می شود؟باز هم برای شما و خانواده محترم و ارجمندتان بهروزی آرزو می کنم
سلام.
ممنون وسال نوي شما هم مبارك.
لحظه لحظه زندگيتان بهاري باد.
ايام به كام.
آقای راد بوی بسیار عزیز
سال نو شما و همسر و دختر گلتون هم مبارک
همیشه سالم و شاد باشید
سلام آقای رادبوی.
سال جدید رو به شما تبریک می گم
باید از بهار آموخت ... بهاری که خزان و زمستان را با همه سردی هایش پشت سر گذاشت
چون گرمای امید را در دل داشت
به امید آنکه چون بهار امید را در دلهامان زنده نگه داریم
و تلاش کنیم تلاشی از سر امید برای خوب زندگی کردن
زندگی که با حضور دوستان زیباتر می شود
دلت بهاری و شاد
در پناه حق
سلام وممنون از تمامی دوستانی که لطف کردند وبرایم کامنت گذاشتند.
مخصوصا آقای رهگذر که واقعا دلم برای کامنت های خوبشان تنگ شده بود!
Post a Comment