Wednesday, October 21, 2009

زندگی



نخست مردهی این بودم که دبیرستان را تمام کرده و کالج را شروع کنم

بعد برای این میمردم که کالح را به اتمام رسانده و مشغول کار شوم.

بعد کشته‌ی این بودم که ازدواج کرده و صاحب بچههایی شوم.

و بعد میمردم برای بچههایم که هر چه زودتر به سنی برسند که من بتوانم دوباره سر کار برگردم.

و اما بعد می‌مردم برای بازنشست شدن.

و حالا در حال مرگم...و بناگهان متوجه شدم که فراموش کردم زندگی کنم



لطفا نگذارید این برای شما اتفاق بیفتد، قدردان شرایط کنونی تان باشید و از هر روزتان لذت ببرید.


********



برای بدست آوردن پول سلامتیمان را از دست میدهیم، وبرای بازگرداندن آن پول مان از دست میرود....


چنان زندگی میکنیم که انگار هرگز نخواهیم مرد، و چنان میمیریم که گویی هر گز زندگی نکردیم......

---------------------------------------------------

کارت بالا را چند وقت پیش دوستی برایم ایمیل کرد ومن قبل از اینکه ترجمه‌اش کنم ، برای پیدا کردن نویسنده‌ی اصلی اش دو ساعت وبگردی کردم ولی نتیجه‌ای نگرفتم. در هر حال این شما و این هر دو متن فارسی و انگلیسی .امیدوارم خوشتان بیاید. .

.

Tuesday, October 06, 2009

وای به حال ما
















هفته‌ی پیش بطور اتفاقی حین بالا و پایین بردن کانال‌های تلویزیون، روی شبکه‌ی جمهوری اسلامی درنگ کردم. سید علی خامنه‌ای در حال سخنرانی به اعضای مجلس خبرگان بود.نماینده‌ی ارشد خدا در زمین بطور آشکار و بدون هیچ شرم و حیایی دروغ سر هم میکرد وتظاهرکنندگان میلیونی را دشمنان دین و ملت خطاب می نمود.البته جای هیچ شگفتی نبود، کدام دیکتاتوری در تاریخ به خود کامگی وجنایات خود، تا زمانی که بر اریکه‌ی قدرت نشسته است، اعتراف نموده است؟ شگفتی من بیشتر از مشاهده‌ی تصاویرباصطلاح خبرگان این رژیم ضد انسانی بود. چهره‌هایی که گویی هم‌اکنون از قبر های هزار ساله بر خاسته‌اند. با خود گفتم : وای به حال ما که خبرگانمان این حضرات باشند. و حیفم آمد که شما را از تماشایشان بی نصیب کنم.