Thursday, October 26, 2006

(من و دخترم( 8

دخترم می پرسد:
- بابا؟
- می گویم بعله خانوم.
- همهُ بابا ها زودترازمامان هامیمیرند؟
- نه دخترم یک چنین قانونی وجودندارد!
- پس چرابابای شما مرده ولی مامان تان هنوززنده است؟.بابای مامان مرده ولی مامانش هنوز زنده است؟.بابای خاله مریم مرده ولی مامانش هنوز ...
- دخترم ،علتش این است که بابا ها همیشه پیرترازمامان هاهستند.
- چرا؟!
- برای اینکه.. ، برای اینکه..، برای اینکه آخه...
- برای اینکه چی ددی؟!
- برای اینکه بابا ها همیشه خوش اشتها هستند!
- خوش اشتها یعنی چی؟
- ولم کن بابا، چه میدانم، عجب گیری کردیم ها!

10 comments:

Anonymous said...

میخواستید بگید چون باباها بیشتر غصه میخورن

Mo said...

عجب جوابی کلی خندیدم. در ضمن پست شما خیلی هم دیده میشه امیدوارم مشکل حل شده باشه

آشپزباشی said...

:-))))
گاهی اوقات باباها مقاومتشون هم کمتره. مامان‌ها خيلي چيزها رو تحمل می‌کنن. شايد آبديده‌تر می‌شن! کي می‌دونه!؟

Anonymous said...

Dear Ali: I need to talk to you ASAP
hear is my email address:
sbouseh@yahoo.com
Itis important
THANKYOU
Mahin/Vancouver

Anonymous said...

علی جان بگو باباها باید بزرگتر باشن تا مامان ها دست از پا خطا نکننن.بگو جنم مرد به سن و سبیشه...بگو باباها که پیر می شن مامانا تازه میفتن تو لذت زندگی....

Anonymous said...

علی جان

چیزی که در جواب نازلی خانم گل به ذهنم رسید تقریباً آشپزباشی نوشته بود. ضمن اینکه فکر می کنم این وضعیت ( طول عمر بیشتر زن ها) دیگر در نسل ما و بعد تر کمتر دیده خواهد شد چون یکی دیگر از دلایلی که در نسل پدر و مادران ما و قبل تر می بینیم که پدر ها زود تر بار سفر را می بندند و می بسته اند، این است که معمولاً مادران در خانه بودند و کمتر تحت استرس های محیط کار و خطرات فیزیکی مثل تصادفات و اتفاقات ... بیرون از خانه.

عمو علی عزیز، لپ های پسر ما آماده پذیرایی از شماست! کی انشالله می بینمتان؟

Anonymous said...

سلام علی آقا . من از اونجا (آمریکا) خبر ندارم ولی در اینجا (آلمان) شاید به جرات بگم که در رابطه با شغلمان متوجه شده ایم که بیش از هشتاد درصد مسافرهایمان پیر زن ها هستند ....گاهی به شوخی به همکارانمان می گویم اگر اینها نبودند ما چه کار می کردیم ؟! ....دختر خانمت گل گفته ...البته با خیلیهایشان که صحبت می کنیم از کشته شدن نامزدها یا شوهرانشان در زمان جنگ می گویند / به این سئوال بچه ها باید با احتیاط جواب داد ، خوب شد شانه خالی کردی !! یه بار تو یکی از مجله ها خواندم که : بچه ای که مرتب مخ باباش را به کار گرفته بود و سئوالهای جورا جور میکرده خواسته است تا علت بر آمدگی شکم مامانش که حامله بوده بداند ....و باباهه هم که خسته و کلافه شده بود در جوابش گفته شکم مامانت بخاطر اینکه آب زیاد خورده گنده شده ....فورا بچه میگه وای بابا نی نی اون تو خفه نشه

Anonymous said...

manam ba abdidigiye mamana movafegham!
rasti salaaam!

Anonymous said...

سلام دوست گرامي و عزيز اقاي رادبوي
اين نوشته و همچنين يادداشت قبلي اتان را خواندم .مورد قبلي جاي بحث و جدل دارد و اين مورد جاي تامل و تفكر بيشتر ولي كامنتتان درباره «آزادي» در وبلاگ زلال پرست مرا به فكر برد و از انجايي كه گويا نمي توانيد كامنت باكس پارسي بلاگ را ببينيد ترجيح دادم در مورد مطلبي كه در مورد ازادي فردي و رد دولت ها و نظامهاي اجتماعي نوشته بودي توضيحي مختصر بياورم.چنان نظري از سوي فردي با تمايلات وگرايشهاي چپ سياسي كمي عجيب به نظر ميآيد.
ما در فلسفه¬ی سیاسی دو طیف افراطی داریم. اشاره ای مختصر وگذرا به دو شاخه از افراطی¬ترین مكتب¬های اثرگذار در این ميكنم.
در یك سوی دامنه¬ی فراخ تعریف كنندگان آزادی، « فردگرایان افراطی»قرار دارند. آنارشیست¬ها، كه سخنگویان اصلی این طیف هستند، «فرد» را مرجع تعریف آزادی می¬دانند و هر نوع ساخت اجتماعی اقتدارگرایی(دولتها) را نافی این آزادی می¬شمارند. از آنجا كه انباشت اقتدار رایج¬ترین راه تضمین احترام به قوانين در یك ساخت اجتماعی است، نظریه پردازان آنارشیسم كمابیش تمام اشكال سازمان یافتگی اجتماعی را رد می¬كنند
اين دسته در چهره¬ی انسان اجتماعی، وحشی ِ نجیبی را می¬دیدند كه زیر بختك جامعه¬ای خودبسنده در بند كشیده شده است. فرد موجودی بود ذاتا آزاده، كه در اثر مسخ¬شدگی اجتماعی رذایلی یافته است و باید با تجدید نظر در قواعد جامعه پذیری، وی را بار دیگر آزاد كرد. نگرش مهندسی اجتماعی رایج به هنگام انقلاب فرانسه و تلاش¬هایی كه برای ایجاد اخلاقی اجتماعی و غیردینی انجام می¬شد، از همین نگرش سرچشمه می¬گرفت
اما در سوی دیگر این طیف، «مكتب¬های توتالیتر» قرار دارند. با این تفاوت كه این بار فرد در اولویت دوم قرار دارد و كلیت پیكره¬ی اجتماعی است كه اهمیت دارد. باید كمونیسم بلشویكی و فاشیسم را در این سر طیف در كنار هم قرار دهیم. فاشیسم با تكیه بر عظمت طلبی رمانتیك گذشته¬نگر و ملی¬گرایی افراطی به ستایش از جامعه و طرد ارزش فرد می¬پردازد، و كمونیسم با دستیازی به فلسفه¬ی تاریخی و تكریم جهان- وطنی انقلابی چنین می¬كند.اينان انسان را همچون جانوری وحشی تصور می¬كند كه تنها از ترس وحشیگری دیگران ناچار است قواعدی را در جمع همتایان خود رعایت كند.

Anonymous said...

اما ديدگاه سومي در اين بين قرار دارد. تلاش برای واژگون كردن ساختها و نظم اجتماعی به سودای آزادتر شدن افراد همانقدر پوچ است كه تلاش برای حذف آزادی افراد با توهم افزايش نظم و اقتدار جامعه. آزادی فرد، برسازنده¬ی ساخت اجتماعی است، و نظام اجتماعی است كه آزاد ماندن افراد را (البته در دامنه¬ی خاصی) ممكن می¬سازد. آزادی فرد و سازمان یافتگی اجتماعی از هم جدایی ناپذیرند
فرد تنها در قلمرو جامعه به عنوان یك انسان خودمختار و آزاد هستی می¬یابد، و در داخل همین نظام هم بخش مهمی از این آزادی را از دست می¬دهد. انسانی كه در خارج از اجتماع و در انزوای مطلق زندگی می¬كند، اصولا بخش عمده¬ی گزینه های رفتاری یك فرد اجتماعی را تجربه نخواهد كرد، و بنابراین دامنه¬ی آزادی پدید آمده از اجتماع را فاقد خواهد بود. اندركنش با دیگری است كه امكان دروغ گفتن را به من می¬دهد، و بخش عمده¬ی این امكان توسط همان جامعه¬ای كه زمینه سازش بوده، حذف می¬شود. من غیراجتماعی، یعنی تارزانی كه در جنگل بزرگ شده باشد، در رفتارهایش دامنه¬ی انتخابی نزدیك به سایر پستانداران درشت مغز دارد. این وحشی آزاده (بر خلاف آنچه كه روسو باور داشت) آزادتر از انسان اجتماعی ارسطو نبود.
همین نظام اجتماعی برای پایدار ماندن و تداوم بخشیدن به آزادی گفته شده، بخش مهمی از آزادی افراد را در جریان روند هنجارسازی سركوب می¬كند، و دامنه¬ی انتخابهای افراد را در حدی بی¬خطر و خنثا محدود می¬كند.نظم اجتماعی حاكم، و هنجارهای رفتاری تحمیل شده بر ایشان، اگر در نگاهی كلان¬نگر نگریسته شوند، برای بقای جامعه لازم¬اند و بنابراین حذف شدنی نیستند. تمام آنچه كه می¬تواند رخ دهد، «تكامل هنجارهایی با دامنه¬ی انتخاب مجاز بیشتر» است، كه گویا در روند تاریخ به راستی هم چنین اتفاقی دارد می¬افتد. یعنی چنین به نظر می¬رسد كه همگام با پیچیده¬تر شدن ساخت جوامع، دامنه¬ی انتخاب¬های مجاز برای افراد هم افزایش می¬یابد و به این شكل مردم به عبارتی آزادتر می¬شوند
ايجاد ثبات و انضباط اجتماعي در فقدان دولتها و سيستمهاي ساخت يافته اجتماعي را تنها ميتوان در ناكجااباد و مدينه فاضله يافت كه با افكار و ذهن واقع گرا و به شدت ايده ال گريز شما فرسنگها فاصله دارد. نمي دانم چقدر به عواقب و عوارض وحشتناك و خطرناك و بسیار دشوار ان فكر كرده اي...تا بعد خداحافظ