Wednesday, March 07, 2007

مرگ یک پیر بانوی مبارز در تبعید



پوران بازرگان پس از نیم قرن مبارزه در راه آزادی ،سرانجام در آستانه، روزجهانی زن ، در تبعید دیده ازجهان فرو بست.
***
بنقل از اندیشه وپیکار

درگذشت پوران بازرگان، بانوی انقلاب و سوسياليسم زنی تبعيدی، اعدامی رژيم های شاه و جمهوری اسلامی؛زنی از تبار حنيف نژاد
و سعيد محسن و تقی شهرام و بهرام آرام و علی رضا سپاسی؛زنی از تبار فاطمه امينی، منيژه اشرف زاده کرمانی و نسرين ايزدی؛زنی انترناسيوناليست، ياور مبارزان ويتنامی، فلسطينی، عمانی و زاپاتيست؛
زنی که نخستين انگيزه اش برای ادامهء تحصيل رفع تبعيض عليه خود به عنوان يک دختر و اثبات شخصيت و حيثيت انسانی و اجتماعی زن بود و هرگز از مبارزه در اين راه باز نايستاد؛زنی جسور که در کليهء مراحل زندگی: چه در فعاليت سياسی، چه در تأمين معيشت از طريق معلمی در ايران و کار يدی در دوران تبعيد؛ چه در فعاليت عليه رژيم های سرکوبگر و تروريست و چه در مقابله با ايده های رفرميستی و تسليم طلبانه ای که طی دو دههء اخير فراگير شده لب فرو نبست، دست روی دست نگذاشت و در تظاهرات اعتراضی تبعيديان، در سازماندهی جلسات، در ياری خانواده های زندانيان و شهدای جنبش انقلابی و آزاديخواهانه هرجا توانست به رغم بيماری و کهولت سن فعالانه و مؤثر شرکت کرد...زنی که همدوش دهقانان زحمتکش ورامين، در کلاس سوادآموزی کارگران جادهء کرج فعاليت داشت، مبارزات کارگران ايران را تعقيب می‌کرد و در حمايت از آنان فعال بود؛زنی جدی و صريح و انتقادگر و انتقادپذير که قلبی بزرگ داشت و انواع سکتاريسم های رايج سازمانی و غيره را زيرپا می‌گذارد و از قهر و نفرت های کوته بينانه که به سويش سرازير می‌شد نمی‌هراسيد؛زنی که مهر و عاطفه اش پردامنه و ژرف بود و قدر دوستی را می دانست و در برقراری ارتباط و پيوند دوستی حتی با آنان که زبانشان را نمی دانست چيره دست بود.چهل و پنج سال مبارزهء انقلابی و سياسی راديکال که دورهء نخست سازمان مجاهدين خلق ايران تا سال ۱۳۵۳ و سپس فعاليت در بخش منشعب (مارکسيستی) سازمان مجاهدين و بعد فعاليت در سازمان پيکار تا سال ۱۳۶۱ در ايران و بالاخره ۲۵ سال تبعيد فعال را دربر می گيرد برای او کارنامه ای درخشان از مبارزه در راه آزادی و عدالت اجتماعی و برابری و دمکراسی می‌سازد.پوران بازرگان شبانگاه ۱۶ اسفند ۱۳۸۵ (۶ مارس ۲۰۰۷) در سن هفتاد سالگی پس از يک سال نبرد جانکاه با بيماری در تبعيد درگذشت.مراسم تشييع و بزرگداشت اين بانوی انقلاب و سوسياليسم در اطلاعيهء ديگری اعلام خواهد شد.ما از زبان حافظ که وی بسيار به شعرش عشق می‌ورزيد و تا واپسين روزهای حيات به مناسبت های مختلف آن را زمزمه می‌کرد می‌گوييم:«به روز حادثه تابوت ما ز سرو کنيد که می‌رويم به داغ بلند‌بالايی».انديشه و پيکار ۶ مارس ۲۰۰۷

4 comments:

Anonymous said...

سلام . خوبی ؟ خوشی ؟ امید است که چنین باشی . خوش بحال اونهایی که عمر مفیدشان در راه والای عشق و علاقه و شور و شوقشان برای اهداف انسانیشان گذشت . تبریک بخاطر روز جهانی هشت مارس . روز زن و تسلیت بخاطر مرگ بانو پوران بازرگان . فکر کنم اون بالا یه (از) جا انداختی درستش کن . پوران بازرگان پس نیم ..../ شاد و مسرور باشی

زلال پرست said...

سلام ...خوبي علي جان .خوش به حالش كه در غربت مرد .فكر ميكني اينجا خيلي اوضاع خوب و خوشه .هر روز ادم هايي اينجا مي ميرند يا ... كه غريب تر هزار مرتبه غريب تر از بانو بازرگانند .حداقل درد بانو اين بود كه در خاكش نبود اما درد اينان اين است كه در خاك خود غريبند...كسي به حسابشان نمي اورد كسي انسان بودنشان را حرمت نميگذارد.در اين خاك ادم ها درد را به ناچار صبوري ميكنند!!!

Mo said...

درود بر رادبوی گرامی
مرسی از اطلاعات ارزشمند. اگر اون آتشدان مثل بقیه برای تو هم کار می کرد و سخنان گهر بار ایشان را می شنیدید میدانستید که منظور از نور باریدن چیست. احتمالن سرعت کامپیوتر یا خطت کمه. کمی منتظر بمان شاید سخنرانی پخش شد. حیفه نشنوی. راستی سلام حالت چطوره کلی از هنرمندی تو سماکار تعریف کرد حیف اون هنر نقاشی نیست که اثرش در وبلاگت نیست؟

Anonymous said...

مطلب غم انگیزی بود ! راستی از بابت کامنت ممنون ولی متاسفانه بی هیچ علتی توسط سرور پاک شده گفتم یک وقت ایجاد سوئ تفاهم نشه شاد باشید