Friday, January 02, 2009

جنایت جنگی اسرائیل در غزه






مسأله نه تنها انکار حقوق مردم فلسطین، بلکه انکار موجودیت آنهاست

فلسطین زیادی ست! و مردم آن باید نابود شوند! این است خلاصه‌ی سیاستی که صهیونیسم طی یک قرن و به ویژه از 60 سال پیش با همدستی قدرتهای استعماری و امپریالیستی اجرا کرده است. دروغ نخستین و بنیانگذار این ایدئولوژی نژادپرستانه این بود که «فلسطین سرزمینی ست بدون مردم و باید به مردمی داده شود بدون سرزمین». اما فلسطین مردمی داشت و مردمی دارد که از خود و سرزمین و موجودیت شان قهرمانانه و با جسارتی افسانه ای و ستایش برانگیز دفاع کرده و می کنند.

از 1948 که اسرائیل چون خنجری در قلب منطقه‌ی خاورمیانه فرو رفت تا تاوان جنایات نازی ها علیه یهودیان را، اعراب و مشخصاً مردم فلسطین پرداخت کنند. سیاست انکار حقوق قانونی فلسطینی ها و حتی انکار حق حیات آنان ادامه دارد: اهالی را آواره می کنند، خانه ها و زمین شان را تصرف کرده مستعمرات (کولونی ها) برپا می سازند که نباید به سمت آن سنگ پراند یا خمپاره ای دست ساخت پرتاب کرد. توسعه طلبی وحشیانه و سیری ناپذیر اسرائیل ادامه دارد. هرچندگاه که تضاد بین تجاوزگران و مقاومت عادلانه‌ی فلسطینی ها اوج می گیرد و خونریزی بی حساب و معاف از مجازات اسرائیل ابعادی توجیه ناپذیر می یابد وجدان های به خواب رفته و بی حس شده واکنش نشان می دهند که اورژانس! اورژانس! خویشتن داری کنید! جنگ قطع شود! کمک های انسانی! مذاکره! صلح! و حرف هایی که در این نبرد نابرابر جز یاوه و رفع تکلیف نام دیگری ندارد۰.

قطعنامه های ملل متحد در عمل جز به قانونی کردن تجاوزات اسرائیل نپرداخته است. با جنگ 1948 بی هیچ تناسبی بین جمعیت یهودی و عرب بیش از 54 درصد از فلسطین تاریخی را به اسرائیل دادند. اما اسرائیل به پیشروی ها و غصب اراضی و آواره کردن مردم ادامه داد و با جنگ 1967، ملل متحد با قطعنامه های 242 و 338 (که بعدها به مرجعی برای حقوق فلسطینی ها شناخته شد!) با گشاده دستی 78 درصد از فلسطین را برای اسرائیل به رسمیت شناخت. سپس با جنگ و ترور و انواع فشارها و نیرنگ ها آنقدر بر فلسطینی ها فشار آوردند که یاسر عرفات رهبر سازمان آزادیبخش فلسطین در 1993 پای میز مذاکره رفت تا در همین 22 درصد باقی مانده موجودیت مستقل فلسطینی ها را با برپایی دولتی در غزه و ساحل غربی و قدس شرقی تثبیت کند و نگذارد که فلسطین برای همیشه از نقشه حذف گردد. اسرائیل و همدستان بین المللی اش از تعهدات خود دائماً طفره رفتند و سرانجام عرفات را مانع صلح شمردند و او را محاصره کرده به طریقی مرموز به قتل رساندند.
بهانه ها هر روز پیدا می شد و می شود: مبارزه با عملیات انتحاری و تروریسم، مبارزه با بنیادگرایی اسلامی، مبارزه با کسانی که موجودیت اسرائیل را قبول ندارند... همۀ این بهانه ها یک طرفه مطرح می شود و رسانه های گروهی جهان آن را به مردم دنیا حقنه کرده و می کنند تا حق به زورمند داده شود و حق ستمدیدگانی که صداشان و فریادشان را کسی گوش نمی کند تا بشنود نادیده گرفته شود. 15 سال از به اصطلاح فرآیند صلح می گذرد اما صلح یک سانتیمتر هم جلو نرفته است، مصادره‌ی سرزمین ها و مستعمره سازی ادامه دارد. اسرائیل در مناطقی که به اصطلاح به «حاکمیت» فلسطینی ها واگذار کرده بود همه جا حضور دارد. برای مثال، فقط در ساحل غربی 700 راه بندان نظامی (یا چک پوینت) هست. رئیس تشکیلات خودمختار فلسطین هم بدون اجازۀ اسرائیل نمی تواند حرکتی داشته باشد. مسأله‌ی بازگشت آوارگان و مسأله‌ی قدس حکم تابو دارد و قابل مذاکره نیست. 11 هزار نفر هنوز و غالباً بدون محاکمه در زندان های اسرائیل بسر می برند. از یکسال و نیم پیش که در پی اختلاف با الفتح (که زمینه اش اساساً همین اشغال و تجاوزهای اسرائیل است)، حماس قدرت را در نوار غزه به دست گرفته بهانه‌ی تازه ای برای اسرائیل پیدا شده تا غزه را با یک میلیون و ششصدهزار نفر جمعیت آن به محاصره زمینی، دریایی و هوایی درآورد و راه آذوقه و برق و دارو و رفت و آمد را بر اهالی آن ببندد. تصور کنید که عرصه را بر مردمی چنان تنگ کنند که مانند موش صحرایی در زمین نقب بزنند تا از آن طرف دیوار مرز یعنی خاک مصر سر درآورند. کمتر کسی کار و شغلی دارد. پول در دست مردم نیست، مواد غذائی نیست. چه کسی جز مردگان در چنین جهنمی نمی شورد؟ امروز تلاش خیرخواهانه در برخی کشورها برای رساندن آذوقه و پتو و.. برای محاصره شدگان غزه جریان دارد. البته این را نباید دست کم گرفت زیرا این خود نوعی حمایت از مردم است، اما آنچه در درجه‌ی اول، مردم غزه و کل مردم فلسطین در داخل و خارج به آن نیاز دارند نه «کمک های انسانی و صدقات که وجدانها را تسکین می دهد»، بلکه حق موجودیت سیاسی و به رسمیت شناختن حقوق ملی و انسانی آنها ست و این درست چیزی است که اسرائیل منکر آن است و کشورهای به اصطلاح دموکراتیک جهان هم اسرائیل را در این انکار، در این نابود سازی تشویق می کنند. برای مثال، اخیراً اتحادیۀ اروپا سطح روابط خود را با اسرائیل به اتفاق آراء در حد یک کشور اروپایی ارتقاء داده است. بهانه‌ی بنیادگرایی اسلامی، مداخله‌ی ایران، و هزار بهانه‌ی دیگر نباید کسی را بفریبد و حقیقت را که چیزی جز نژادپرستی صهیونیستی و جز انکار موجودیت فلسطینی ها نیست از دیده ها پنهان دارد. می گویند حمله می کنیم زیرا حماس آتش بس را تمدید نکرده است. بگذریم که چه آتشی در برابر چه آتشی! اما مگر در 6 ماه گذشته که آتش بس بود محاصره و گرسنگی دادن به مردم کم شد؟! مگر محاصره و بسته بودن دو مرز (یکی با اسرائیل و دیگری با مصر) برطرف شد؟! از طرف دیگر، چرخ «دموکراسی» اسرائیل بر اساس رقابت احزاب این کشور در کشتن هرچه بیشتر مردم فلسطین و مخالفت با موجودیت این مردم می چرخد. فراموش نکنیم که انتخابات نزدیک است.

سرزمین فلسطین را که در 1947 بر نقشه خودنمایی می کرد، امروز با غباری بر نقشه نشان می دهند، اما آنچه نمرده، آنچه نتوانسته اند و قاعدتاً نمی توانند از بین ببرند مبارزه و مقاومت مردم است. موجودیت مقاوم مردم حق طلب فلسطین چون خاری ست که در گلوی اسرائیل و همپیمانان ریز و درشتش گیر کرده است. فلسطینی ها طبق حق مشروعشان در استفاده از کلیه‌ی وسایل ممکن برای مقابله با اشغال راه های گوناگون پیموده اند و دهها سال است که در جوی (منطقه ای و جهانی) که سراپا یأس و تسلیم و فرار از مبارزه است، پرچم مقاومت را حتی می توان گفت به نمایندگی از دیگر مردمان تحت ستم برافراشته اند. به برکت مبارزه‌ی عادلانه‌ی آنها امروز گسترۀ منتقدان سیاست اسرائیل و پشتیبانان مردم فلسطین در خود اسرائیل و نیز در اروپا و آمریکا رو به گسترش است و انسانهایی دلیر وجود دارند که برخلاف میل صهیونیست های حاکم، چه با اندیشه و قلم و چه در عمل، در داخل و خارج اسرائیل به مبارزه ای شرافتمندانه می پردازند.
در این نبرد نابرابر بین زورمداران امپریالیست و صهیونیست و بین مردمی که چیزی جز اراده شان برای یک زیستنِ انسانی و عادی مایملکی ندارند، در این نبرد که نه قدرتِ زورمدار مطلق است و نه ضعفِ ستمدیده، برد با کسی ست که بیشتر ایستادگی کند.
بر هر انسانی که به آزادی، برابری، عدالت و حیثیت انسانی باور دارد،
بر هر گروه اجتماعی و سیاسی که از زیستن در عصر کنونی که در آن فاجعه ای عظیم چون محاصره و بمباران غزه رخ می دهد احساس شرم می کند و حاضر نیست در توطه‌ی سکوت شرکت کند، بر ما ایرانی ها که طعم ستمکاری رژیم سلطنت و رژیم جمهوری اسلامی را چشیده ایم و به ضرورت مبارزه با آن وفاداریم، بر ما که خویش را با فلسطینی ها، در کلیت خویش و در مبارزه شان با اشغال، همواره در یک سنگر دانسته و می دانیم حمایت بیدریغ از آنان و احترام به حق تعیین سرنوشت و آرمان های انسانی شان وظیفه است، افتخاراست.
10 دی ماه 1387 ـ 30 دسامبر 2008
علی اصغر حاج سید جوادی
تراب حق شناس


علی هذه الأرض ما یستحق الحیاة
محمود درویش

بر این سرزمین چیزی هست که شایستۀ زیستن است

تردید اردیبهشت
عطر نان در بامداد
آراء زنی دربارۀ مردان
نوشته های اِسخیلوس*
آغاز عشق
گیاهی بر سنگ
مادرانی برپا ایستاده بر ریسمان آوای نی
و خوف مهاجمان از یادها.

بر این سرزمین چیزی هست که شایستۀ زیستن است
آخرین روزهای سپتامبر
بانویی که چهل سالگی اش را در اوج شکوفایی پشت سر می گذارد
ساعت هواخوری و آفتاب در زندان
ابری به سان انبوهی از موجودات
هلهله های یک خلق برای آنان که با لبخند به سوی مرگ پَر می کشند
و خوف خودکامگان از ترانه ها.

بر این سرزمین چیزی هست که شایستۀ زیستن است
بر این سرزمین، بانوی سرزمین ها،
آغاز آغازها
پایان پایان ها
که فلسطین اش نام بود
که فلسطین اش از این پس نام گشت
بانوی من!
مرا، چون تو بانوی منی، زندگی شایسته است، شایسته است.

(ترجمه از عربی: تراب حق شناس)
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
* اسخیلوس یا اِشیل Eschyle بنیانگذار تراژدی یونان باستان، پدید آورندۀ نمایشنامۀ «ایرانیان» (که در آن شکست خشایارشاه را در حمله به یونان باز می گوید). اِشیل را با آشیل Achille قهرمان اساطیری یونان که در ایلیاد آمده نباید اشتباه کرد. م.

4 comments:

Anonymous said...

I hate politics! It's disgusting in my point of view.

Anonymous said...

علی آقای گرامی درود بر شما،امیدوارم حالتون خوب باشه
سال نو میلادی به سلامت و شادی باشه واسه ات
چه حیف شد که وقتی اومدم باهات سلام احوالپرسی کنم که همچی فاجعه ای رخ داده و شما هم بسیار متاثر شدید ازش و نوشتید. به هر حال
در مورد این نوشته اتون هم، به شخصه مطمئنا خوش آیندم نیست که کسی در دنیا زیر بار ظلم و بی داد آزار ببینه یا کشته بشه. راستش خیلی هم واسم کشته شدن بزرگ و کوچیک فرق ندارد همه اش بد است. اما اگر نظر حقیقیم رو بگم، در این مورد به خصوص خیلی مثل شما دردم نیومده! شاید به عدم انسانیت متهم بشم با بیان نظرم اما چه میشه کرد، آدم یا باید دروغ بگه که اهلش نیستم یا باید حناق بگیره که فعلا نگرفتم یا راستش رو بگه که دارم میگم. این همه اگر این مردم بدبخت هستند همه اش هم اسرائیل غاصب بی همه چیز نیست، لااقل نصفش هم دولت کثیف حاکم بر سرزمین خودمون است. و چیز دیگه ای هم که باعث میشه کمتر دردم بیاد، چون مردم خودم سال هاست دارند درد می کشند و بچه هاشون حسرت به دل بزرگ می شوند تا فلسطینی های به قولی مظلوم پول نفت اون ها و ماها رو دارند حروم می کنند. حیف از مردم ایران که خرج عرب ها و به طور کلی انیران رو بدهند. من واقعا شرمنده ام که اینطور به ظاهر نامهربان به این مسئله نگاه می کنم، ولی نفرتم از اعمال حکومت ایران باعث شده که نمی تونم اونطور که شایسته ی مظلومین و بی چاره هاست برای این مردم دل بسوزونم. همونقدر که سی سال است ثروت مردم ایران براشون سوخته، ملت ایران سهمشون رو بیش از همه _ولو اینکه به زور _ به فلسطین های بیچاره پرداخت کردند.ا
به هر حال امیدوارم هر چه زودتر آتش تمامی جنگ های عالم خاموش بشه و انسان های خسته از قرن ها نبرد، سر آرام بر بالین بگذارند

Anonymous said...

مرسی علی آقا که بهم سر زدی، بی توجهی من رو ببخشید که تصور کردم نوشته از شماست. به هر حال خوشحالم که باز هم از شما خبری شد

Anonymous said...

علی عزیز،هر چقدر داستان رئالیستی ات به نام عزرائیل عالی است و چون از دل بر آمده بر دل می نشیند،نوشته آقایان حق شناس و حاج سید جوادی نقطه مقابل روح داستان شماست. نوشته آنها در واقع ادبیاتی است که روی عربی-اسلامی ادبیات مشابه تندروترین صهیونیست هاست. خاصه آنجا که از سرکوب صد ساله!!!صهیونیست ها نام می برد معلوم می کند کینه و تعصب راه را بر واقع بینی بسته است. کینه را نمی توان با کینه جواب گفت. این دو سویه افراطی گری سالهاست تنها لبه شمشیر همدیگر را بر ضد همزیستی مسالمت آمیز یهودیان و فلسطینیان تیز تر ساخته است و از این امامزاده معجزتی برای فلسطنیان حاصل نیآید. داستان عزرائیل،اما،داستان دیگری است که سرکوب تندروهای اسرائیلی را بر ضد یک ملت و همسانی آن را با جنایت نازی ها به خوبی و با تحریک عاطفه انسانی نشان می دهد. تهمورث.