دومین مجموعهی داستان هایم را با نام ( تا دوردست ها) یک ماه پبش به زیر چاپ بردم . این مجموعه که شامل ۲۲ داستان کوتاه است و قبلا در وبلاگم درج شده بودند با اندکی بازبینی در یکصدوسی صفحه به چاپ رسیده است. این کتاب در کنابفروشی های وست وود کالیفرنیا و ونکوور کانادا موجود می یاشد. درضمن علاقه مندان میتوانند از طریق ایمیل زیر کتاب مذکور را تهیه نمایند۰
aliradboy@yahoo.com
*********************
منتقدی در مورد این کتاب نوشته است
نقد کتاب : آرمین استپانیان
نام کتاب : تا دور دست ها(مجموعهی ۲۲ داستان کوتاه)۰
نویسنده : علی رادبوی
محل انتشار : سیاتل واشینگتن
تعداد صفحات : یکصدو سی صفحه
قیمت: ۸ دلار
محل فروش :کتاب فروشی های لوس آنجلس
غالبا قصه های کوتاه را بر رمان های مفصل و کشدار ترجیح میدهم. در قصه های کوتاه مضامین بزرگ را آوردن و جمع و جور کردن یک مقدمه و یک فراز و یک نتیجه در چند صفحه، همان کاری را می کند که بعضی ها در چند صد صفحه انجام می دهند و طرفه آن که کم تر اوقات هم موفقیتشان قرین میگردد۰
دو تن از کتاب فروشان لوسآنجلس از سر لطفی که به من دارند، با هر سفارش کتابی که داشته باشم، معمولا یک مشت نشریه و گاهی هم مجموعهی شعری یا مجموعهی قصهای که در شهر فرشتگان آن چنان طالبی ندارند، برایم، میفرستند۰
اخیرا هم دو مجموعهی قصه برایم فرستاده بودند با نام های (کاش کسی هم مرا نجات میداد) از نویسندهای به نام فرامرز پور نوروز، که ظاهرا در ونکوور کانادا منتشر شده است و دیگری با نام (تا دور دست ها) از نویسندهی دیگری به نام علی رادبوی که در سیاتل واشینگتن، در آمریکا چاپ شده است۰
از نویسندهی اخیر قبلا مجموعهی داستانی با نام (خانههای مردم) منتشر شده بودکه سایه روشنی از بعضی طرح های آن در ذهنم رسوب کرده و همان موقع امیدوار بودم که نویسندهاش به جهت عدم استقبال مردم از داستان های کوتاه، دلسرد و منفعل نشده و نوشتن را ادامه دهدکه خوشبختانه کتاب اخیرش نشان داد که نه فقط منفعل نشده که قرص و محکم ایستاده و بیشتر خوانده و رشد هم کرده است۰
بیست و دو داستان کوتاه مجموعهی ( تا دوردست ها) بهجز دو یا سه داستان آن که فضای بیگانهای دارد، مجموعهای است از داستان ها(نه اجازه بدهید بگویم مجموعهای است از روی دادها) یی که کم و بیش آن در زندگی همهی ما مهاجران ساری و جاری است که علی رادبوی در نهایت صمیمیت و صداقت (تکرار میکنم) در نهایت صمیمیت و صداقت بدان ها پرداخته است۰
نه اینکه در سی و دو سال گذشته از مهاجرت، کسی به نوشتن وقایع و حوادث و پیآمد های مهاجرت بزرگ ایرانیان عنایتی به این مقوله نداشته، بلکه برعکس، صد ها نفر از ایرانیان گریخته از جهنم حکومت فاشیستی تهران، دست به قلم بردهاند که شاید اگر در همان مرداب گذشتهشان مانده بودند، نویسنده شدنشان هرگز متصور نبود۰
ایرانی ها از هر طیف و طبقه و وابستگیهای ایدیولوژیک شان، خیلی زودتر از دیگر مهاجرین دریافتند که باید دیده ها و کشیده ها و شنیده ها و ملاحظات و یاد مانده های خود را ثبت و به تاریخ بسپارند تا در حافظهاش برای نسلهای بعدمحفوظ بدارد. چه اگر سهم زندانیان از بند جسته و گریخته و آنهایی که پس از تحمل شکنجههای مرگبار، دوران زیر حکم را به پایان بردهاند و به خارج از مرزها پناهنده شدهاند، به ویژه طیف چپ. در خلق این ادبیات خاص مهاجرت غنی تر به نظر میاید، ولی در مجموع از مصاحبه های شفاهی تا خاطرات نویسی و شعر و نمایشنامه و رمان و داستانهای کوتاه، هر یک در ادای دین خود به تاریخ این مهاجرت ارزش والایی دارند۰
این ادبیات در اروپا بسیار پربار و چشمگیر و متاسفانه در آمریکا بسیار رقیق و خالی از ارزش و صداقت های لازم است. شاید حال و فضای آمریکا و بطریق اولی وضعیت و بار پناهندگان و آتمسفر ذهنی مهاجرین این بخش با ذهنیت مهاجرین ایرانی دیگر مناطق تفاوت داشته باشد که به نظر هم چنین باید باشد. از این جهت آن چه که به نام ادبیات در مهاجرت در این منطقه تولید میشود، از ظرفیت و تولیدات مثلا اروپایی آن سبکتر به نظر میرسد۰
در تولیدات آن قاره به جهت لمس مهاجرت و درد پناهندگی، واژه ها و کلمات و جملات و در مجموع حال و هوای قصه و رمان و خاطرات و شعر مبین سیاهی اندیشه و هرز رفت پروسهی زندگی در کافه و بار و نشستهای خمیازه ساز روشنفکرانه و حرکت مداوم بر چرخهی ناشکستنی است اما تولیدات فکری و مثلا اندیشمندانهی اینجا چون غالبا از سر شکمسیری و جیب انباشته و رفاه مالی و زندگی راحت است، نتیجهاش هم تبلور درد های خوشی و برش هایی از دردهای شکم سیر میشود! و صد البته فتوای عام نمی دهم که کارهای خیلی خوب هم در اینجا و به ویژه در لوس آنجلس هر از چند کاهی تولید می شودکه یسیار هم ارزشمند هستند ولی کجا استثنا قادر است تا قاعده را توجیه کند؟ مکر چند تا پرتو نوری علا و ناصر شاهین پر و عباس صفاری و فضل الله روحانی و ... داریم؟
در آمریکا کافی است تو پول چاپ یک مجموعه را به یک چاپچی رند و حقه باز بوقلمون صفت خالی بندی که به همیانت نظر دوخته است، بنمایی تا نه فقط کتابت را، که جیبت را نیز بچاپد! و در گاهنامهاش نه فقط آگهی که هفت هشت مثلا نقد و بررسی کتابت را ریز و درشت و موجه و غیر موجه بتراشد و پاهای تو را مثل پا های جان اشتین بک در طشت آب سرد بگذارد و سرت رااز سر همینگوی و فاکنر فرازتر بدارد!!۰
پس توانایی مالی در آمریکا میتواند نویسنده و شاعر و محقق و ...و ... تولید بکند و لازم نیست که طرف اهل قلم بوده باشد، شرط الزام، داشتن امکانات و پرداخت پول به ویراستاری است که بتواند خزعبلات ذهنی و لاطایلات بیانی آن خوشباور را سر و سامانی داده و به اسم کتاب به وی تحویل دهد!۰
پس اگر علی رادبوی مجموعهای منتشر می کند که از بیست و دو قصهاش ، حداقل پانزده قصهی آن در نهایت ایجاز و صراحت، نقبی به زندگی و اندیشهی یک مهاجر آگاه زده است، کارش در ینگه دنیا از قماش استثناهایی است که در ذات و جوهر خود توانایی نویسندگی داشته و قادر است با ساده ترین کلمات و آشناترین جملات بیان مطلب نموده و با لبخندی دوستانه ، خواننده و مخاطباش را بر سر سفرهی کتابش بنشاند۰
علی رادبوی هم مثل دیگر ، مثلا اهل قلم این دیار، می تواند ادا و اصول های فرم و محتوی و آبژکتیو و سابژکتیو در بیاورد و قلمبه سلمبه گویی کرده و آسمان ریسمان بافته و بی آنکه مدرتیزم و پست مدرنیزم را دریافته باشد، ادای آن جماعت را دربیاورد اما او زبان خودش را برگزیده و بدور از این ادا های روشنفکرانه، در هر قصهاش قاچی از گردی زندگیاش را به من در مهاجرت مانده می تمایاند که با اندک دقتی آن را به مثابهی آیینهای مییابم که جلوی رویم گرفته است! به همین جهت زبان نویسنده، زبان تکلف و تعبد نیست. (ف) ی او برای مخاطبش فرحزاد است و ایماژ های زیبا و سینماییاش با پیوند های کلامی او به اصطلاح نجار ها، خوب (فاخ و زبانه) شده است و این چفت وبست را در (عطرمردگان) ناصر شاهین پر و (بادبادک باز) خالد حسینی نویسندهی افغانی مقیم آمریکا دیدهایم۰
قصهی بازگشت ، از این مجموعه، دل نشین ترین آنهاست و میتوانست عنوان کتاب را هم تصرف کند، ضرباهنگ این داستان تقریبا به روی مجموعه سایه افکنده است و نستالوژی سه نسل را در مهاجرت در بر می گیرد، نسلی که باخت ولی صداقت داشت و بدون حساب و کتاب و چرتکه انداختن حسابگرانه پذیرا می شود و نسل دوم که هنوز در پذیرفتن و امتناع و انکار در گل مانده است و نسل سومی که بی توجه به این فنومن ها، مستحیل در جامعهی میزبان شده است!۰
قصه های این مجموعه، هر کدام از دو یا سه صفحه تجاوز نمی کند و به همین خاطر یسیار ساده و لطیف و دلچسب می نماید و در ذهن لانه می کند. تایپ و خروفچینی کتاب کاملا آماتور است و صفحهبندی اپتدایی دارد و ای کاش نویسنده ی آن زحمت بازخوانی قصه ها را به یک نفر دیگر می سپرد که غلط های املایی و تایپی آن مرتفع می شد. روی جلد فی النفسه زیباست که ظاهرا کار فرزند نویسنده آقای بابک رادبوی است که متاسفانه با محتوای این مجموعه مناسبتی ندارد و برای مجموعه داستان ، شلوغ و نازیباست و چیزی به ذهن متبادر نمی کند۰
No comments:
Post a Comment