Thursday, March 18, 2004

( مراسم جهارشنبه سوری د ر مياندوآب ( آذربايجان

توضیح: چون داستان آماده ای نداشتم که وبلاگم را آپدیت کنم . وچون امروز مصادف بود با شب چهار شنبه سوری و من داشتم چگونگی مراسم چهارشنبه سوری در شهر خودمان (میاندوآب) را برای همسرم تعریف می کردم. و ایشان بعد از آينكه تمام داستان را با دهان باز گوش دادند،. پیشنهاد کردند که همین را ، جهت اطلاع دیگر هموطنان در وبلاگم بنویسم.که هم زیباست ، هم مناسبت دارد، وهم وبلاگم را آپد یت کرده ام. ( اين صحبت مال سي وپنج سال پیش است ) در شهرستان میاندوآب هم مثل اغلب نقاط دیگر ایران ، شب چهارشنبه سوری، در کوچه وخیابان ، کوپه های آتش بر پا می کنند وکوچک وبزرگ با خواندن این شعر به زبان آذری از روی آن می پرند ساری لقم سنین اولسون قزل رنگین منیم السون آتیل ماتیل چارشنبه بختیم آچیل چارشنبه ( رنگ زردم از آن تو باد رنگ سرخت از آن من ) (بپر وبپر چهارشنبه بختم بیدار شو، چهارشنبه در طول آخرین هفتهُ سال وبه ویژه در شب چهارشنبه سوری صدای بمب های صدا داردست ساز وگلوله از هر طرف به گوش می رسد. بعد از مراسم آتش، نوبت به آویزان کردن شال می رسد. ( به اصطلاح امروزی قاشق زنی) بدین ترتیب که بچه ها و حتی بعضی از بزرگ سالان شال ویا طنابی را که به سر ان دستمالی بسته شده است ، را بر می دارند وآن را از روزنهُ سقف خانه ها به داخل آویزان می کنند. حال اگر خانه مدرن باشد وروزنه ای نداشته باشد. شال را به مقابل پنجره آویزان می کنند. صاحب خانه به فراخور حال خود مقداری تنقلات، شکلات و یا پول به دستمال می بندد. گفته اند و ما شنیده ایم که در چنین شبی ، معشوقی را به شال عاشق اش بسته اند . بعد از مراسم شال، نوبت به گوش ایستادن می رسد که همه وصف اش را می دانند. واما صبح چهار شنبه صبح روز چهارشنبه قبل از اینکه هوا روشن شود، مردم دسته دسته ، زن ومرد ، پیر وجوان ، بزرگ وکوچک از خانه هایشان خارج شده وبه سمت زرینه رود( جغا تو) حرکت می کنند. گروه هائی از نوازندگان با آلات موسیقی خود ، نظیر ساز ، تنبک، دهل، و سورنا پا به پای جمعيت حرکت می کنند و می نوازند، که به همراه صدای انفجار بمب های صدا دار , و تک تیر ها ورگبار و صدای هلهله وشادی مردم ،در آستانه سحر قیامتی بر پا می شود. در چنین فصلی از سال جغاتو معمولا در حال طغیان است.و از هر بیست ویک دهنه اش آب با غرش فوران می کند. مردم دسته دسته خود را به کنار رودخانه می رسانند.وساز و آواز وهلهلهُ شادی مردم با غرش جغاتو در هم می آمیزد. زنان و بویژه دختران دم بخت شروع به آرایش می کنند ، ناخن می گیرند . سرمه می کشند.حنا می بندند و نقل ونبات ودیگر تنقلات از هر سو دست بدست میگردد وکام همدیکر را شیرین می کنند. دختران دم بخت جهت گشایش بختشان در سال نو، هر یک ، مقداری نفت یا الکل در پوست گردوئی ریخته و رشته نخی را بعنوان فتیله در داخلش می گذارند و روشن اش می کنند و به آب می سپارند و تا دوردست ها به بخت روشنشان در تلاطم رود چشم می دوزند. هر چه دور تر ، سال نو روشن ترو پر امید تر. وقتی هوا روشن تر می شود مردم دست و رو می شویند وتنگ های تازه ای را که قبلا خریده و بهمراه آورده اند از آب رودخانه پر می کنند. این تنگ ، بعد از اینکه با آب پر شد ، نباید به زمین نهاده شود. تمام طول راه را دست بدست می گردد، تا به خانه برسد.در خانه نیز این تنگ را با طنابی از سقف آویزان می کنند ، تا لحظهُ تحویل سال. بعد از تحویل سال ، تنگ را پائین می آورند و هر یک پیاله ای از آن می نوشند، که پاک کنندهُ تمامی کینه ها و دشمنی های از پار مانده است.!

No comments: