خیلی آمده بودند . سالون پر شده بود. دوست وآشنا ،از دور ونزدیک، هر که شنیده بود آمده بود.ایرانی و آمریکائی.روی میز ها سبد های پر از میوه ودیس های شیرینی وخرما چیده شده بود .موسیقی کلاسیک آرامی از بلند گوها پخش میشدکه برصلابت وسنگینی فضای سالن می افزود.نخست ، مرد پشت میکروفون قرار گرفت و در مورد سجایای اخلاقی زنش که حدود سی سال در کنار هم زندگی کرده بودند سخن راند.از اولین روز های آشنائی شان .از نکات برجسته و بیاد ماندنی زندگی مشترکشان. بعد از وی دختر وپسر سیزده وپانزده ساله اش پشت تریبون رفتند وقطعه شعر هائی را که در وصف مادرشان سروده بودند به زیبائی اجرا کردند.سپس دهها نفر ازدوستان ، آشنایان ، وهمکاران زن به نوبت پشت تریبون رفتند .ودررابطه با خصائل انسانی زن حرف زدند. فیلمی از دوره های مختلف زندگی زن تهیه وتنظیم شده بود که نمایش داده شد و بسیار مورد توجه قرار گرفت.
مرد ، گاها در لابلای صحبت هایش به نکات ظریف وطنزداری اشاره می کرد که از طرف جمعیت با خنده استقبال می شد .
بیاد مجالس ختم وعزاداری های خودمان افتادم .بیاد شیون ها ،ضجه ها،مویه ها ، بیاد جامه دریدن ها،به سروصورت چنگ انداختن ها، گریه ها وگریه ها وگریه های بی پایان.
به گریه فکر کردم.به خود مقولهُ گریه .از نوع طبیعی آن. بدون هیچ محرک خارجی .بدون هیچ زمینهُ ،تاریخی واجتماعی .مثل گریهُ یک کودک .راستی چرا کودک گریه می کند؟ در چه مواردی است که کودکان یا بچه ها گریه می کنند؟ فکر کردم ، از احساس درد می تواند باشد.و همچنین شاید بعنوان وسیلهُ ابراز این درد بکار گرفته شود.و یا جهت تامین خواسته ای بکار برده شود.می تواندجهت تسلی خاطر سر داده شود.ولی وقتی به علت اساسی همهُ این موارد یاد شده دقت کردم، بجز عجز،درمانگی و تسلیم چیزی نیافتم. از خودم پرسیدم راستی چرا رهبران دینی در جامعهُ ما، مردم را این همه به گریه وزاری تشویق و ترغیب می کنند؟
" ای امت مسلمان گریه کنید، آمریکا وشوروی از همین گریه های شما می ترسند " چرا هر آخوندی صد ها وصد ها روایت و حکم در ستایش گریه در آستین دارد و این همه از جایگاه رفیع گریه کنندگان در پیشگاه خداوند دم می زنند؟ چرا با وسائل وحیل مختلف مردم را وا می دارند ،حتی به مرده های هزار ساله هم گریه سر دهند و بر خاک بیفتند؟ من تنها یک پاسخ یافتم ، اینکه زیان اعتیاد به گریه کمتر ازآسیب اعتیاد به تریاک نیست. تریاک اگر از لحاظ فیزیکی انسان را در هم می شکند، اعتیاد به گریه آدمی را از درون خالی می کند. روحیهُ مبارزه جوئی را در هم می شکند. غرور انسانی را خاکسار می کند!
3 comments:
سلام!
سلام بر دوست خوبم آقای رادبوی عزیز.راست می گین. کلی ضجه وگریه و تازه بعضیا هم لباس مشکی هاشونو بعد از مراسم اطو می زنن ومی ذارن تو کمد برای مراسم بعدی. فکر نمی کنین این برمی گرده به عادت ما ایرانیا که شادی رو برای خودمون حروم می دونیم ؟یاشاد هم یاد نگرفته ایم که شاد باشیم .ریشه یابی نمی خواد این مساله به نظرشما؟شاد باشین همیشه
با درود به آقای رادبوی : پست امروزت که خواندم ، يادم به حاطره ای افتاد که تعريف کردنش خالی از لطف نيست . چند سال پيش که خواهر بزرگم از ايران آمده بود ، طبق قرار قبلی او را به يکی از قبرستانهای بزرگ و مشهور اينجا (هانور ، آلمان) بردم ، او مرتب آدمهايی را ميديد که دور و بر قبرهای آشنايانشان مشغول گلکاری و یا آب پاشی هستند و یا اینکه در حال تعریف و خنده و شوخی!! ....قبرستان هیچ شباهتی به اونچه در ذهن خواهر من بود ، نداشت . بیشتر به یک باغ سر سبز پر از گلهای رنگارنگ شبیه بود . من در همه ی لحظه ها از او فیلمبرداری می کردم و قدمت قبرها را بنا به تاریخ حک شده ی روی آنها نشان میدادم ....در پایان وقتی از در بزرگ قبرستان می آمدیم بیرون در حالی که فیلم می گرفتم از او خواستم تا نظرش را در مورد دیدار امروز ش بگوید . خواهرم گفت : مرده شور عاطفه اشان ببره ....در این قبرستان بزرگی حتی یکنفر هم ندیدم که روی قبر عزیزش گریه کنه . / با آوردن آن جمله طلایی تشبيه گريه و ترياک !! شک ندارم که اگر مرجوم « کارل مارکس » زنده بود و وب سايتت را می خواند اين را نيز به اون جمله مشهور : دین افیون توده هاست . در مانیفستش تبصره می کرد ( شوخی) . بدرود . موفق
Post a Comment