Friday, November 10, 2006

* صندلی خالی *


می خواستم حرکت کنم که توی آئینه دیدم اش. لنگ لنگان با هزار زحمت خودش را با آن چادر چاقچوروکیف دستی اش جلو می کشید.سر تا پا سیاه پوشیده بود. تنها روسری اش سفید بود که از زیرچادر، گردی صورتش را برجسته ترمی نمود.مسافران ، مانده بودند که ، چرا حرکت نمی کنم! تا ا ینکه درب جلو راباز کردم واتوبوس را به زانو درآوردم تا کف اتوبوس با کف پیاده رو هم سطح شود.هم سطح شد.خانم براحتی سوار شدند ودر سر راهشان یکی از برنامه های روزانهُ اتوبوس را برداشتند ودر صندلی دونفرهُ دست راستم نشستند وکیف شان را هم در صندلی بغل دست شان گذاشتند که مبادا کسی بیاید وکنارشان بنشیند وشروع کردند به باد زدن خودشان.من که تا این لحظه، مکث کرده بودم، تا ایشان مستقر شوند ، راه افتادم.
خانم نه نگاه کردند، نه سلام، ونه تشکر.
در نیمه های راه، تنها صندلی خالی، همانی بود که خانم کیف شان را گذاشته بودند.پیرمردی مریض حال، درچند قدمی، سرپا ایستاده واز میله ها گرفته بود . در آئینهُ روبرویم، نگاه ها می گفتند: چرا نمی گوئی کیف اش را بردارد، مگر برای دو نفر کرایه داده است؟ درفکر این بودم که چگونه بگویم، یک مرتبه یادم افتادکه ماه رمضان است.چیزی نگفتم .حالا مانده بودم که در رابطه با بطا لت روزه درتماس با مرد نامحرم به مسافران چگونه توضیح دهم ، که یک زیبا روی نیمه برهنهُ آمریکائی به دادم رسید.بلند شد وجایش را به پیر مرد داد.نفس راحتی کشیدم و حدسم بر این بود که خواهرحتمن از خانمی که جور ایشان را کشیده تشکرکرده و اجازه خواهند داد تا در صندلی بغل دستشان بنشیند. نکردند و ندادند!
در اواخر مسیربود که خواستند پیاده شوند. باز اتوبوس را همسطح پیاده روکردم وخانم پیاده شدند. این بار هم خانم نه نگاه کردند، نه خداحافظی و نه تشکر.ومن باز مانده بودم که حالا چگونه درمورد نجس بودن غیر مسلمان، فرقی نمی کند ، زن یا مرد ، بویژه درماه مبارک رمضان به مسافرانم توضیح دهم.

13 comments:

Anonymous said...

خوشحالم که من رو دوست خودتون میدونید :)

Anonymous said...

شانس آوردید این توضیحات بخشی از وظایف رانندگان نیست علی آقا! انصافا امان از تربیت و شعور این قوم غیرنجس!!! راجع به جریان فصول: از جایی که وقتی در شمال کره ی زمین بهار باشد در جنوب پاییز هست و اگر یکی زمستان باشد دیگری تابستان می شود روی این حساب اون نوشته نگاشته شده استاد. ممنون از اینکه به من سرزدید. (اینجا هم که مثل هاست های ایرانی کامنت خورش خوبه، این کامنت برای بار چندم داره فرستاده میشه)تا بعد

Anonymous said...

وبلاگتون واقعا ارزش خونده شدن رو داره، البته برای علاقه مندان داستان که ارزش داستان رو می دونند..... از آشنایی با شما خوشحالم.

Anonymous said...

چی بگم علی جان... تاسف انگیزه

Anonymous said...

سلام علي اقا
اين بار هنرمندانه تر صابونتان را بر تن رنجور و نحيف مذهب مالنديد ...براي من كه به هر جا سرك مي كشم و هر كجا دست مي گذارم به ريسماني ميرسم كه سري « آنسويي » دارد

Anonymous said...

سلام. داستان جالبي بود و جاي فكر داشت. متاسفانه روز به روز هم داره قوت بيشتري مي گيره.
خوب ديگه...

Anonymous said...

لفظ داستان شايد کمي قضيه را دورکنه ولي اينجا پرشده ازين داستانسازهاي مسلمان پاکيزه بي تربيت

aliradboy said...

درود به دوست ارجمندم آقای رهگذر
در رابطه با کامنت من دروبلاگ زلالپرست باید عرض کنم که من بر مبنای اصل تغییر وتحول درفلسفهُ ماتریالیسی وجود دولت ها رادرجوامع انسانی ابدی نمیدانم بویژه زمانی که بمثابهُ مانعی جدی دربرابرتکامل اجتماعی جوامع انساتی عمل می کنند و همچنین وجود جامعهُ طبقاتی را نیز ابدی نمیدانم.دولت ها زائیدهُ جوامع طبقاتی هستند.با از بین رفتن طبقات ، دولت ها دیگر ضرورت وجودی خود را از دست خواهند داد.شاید انسان امروز صد ها ویا حتی هزاران سالازاین مرحله فاصله داشته باشد. واشکالی هم ندارد که مدینهُ فاضله و با حتی ناکجا آباد تلقی شود.ولی بی شک مبارزات حق طلبانه وآزادیخواهانه خلقهای سراسر جهان یک چنین سمت وسوئی دارد.
2-واما در مورد کامنت تان برای صندلی خالی. فقط یک سوال دارم راستی چرا تن مذهب را نحیف ورنجور توصیف کردید؟ مذهبی که پس وپیش شمشیر اش می برد و بیداد می کند؟!

Anonymous said...

سلام . در مورد نحو ه ی بر خورد اولیه این تفاوت فاحش در بین خارجیهای اینجا هم وجود دارد ....منظورم همان سلام و خداحافظی و یا تشکر بعد از خریدن اجناس خود از فروشنده هست . در فروشگاهی که کار می کنم یه بار به دوست همکارم گفتم من از سلام نکردن و غیض و غضب خواستنهای مشتریها میدانم که خارجی هستند یا نه .....در 99 درصد بدترین آدمهای آلمانی هم حتی این عادت وجود ندارد . این بر می گرده به نوع فرهنگ ، ربطی به مذهب و دین خاصی ندارد ....آن خارجی هایی که من می گویم از همه ی جاها و مسلکها یند . شاد باشی

aliradboy said...

سلام به دوست خوبم آقای حق شناس
بنظر شما مذهب ،که مجموعه ای از باور ها، اندرز ها ،رهنمود ها، امرها، ونهی ها،دررابطه باروابط جتماعی وفردی انسانهاست ربطی به فرهنگ ندارد؟پس مذهب در کدام کاتاگوری دسته بندی می شود؟!،

Anonymous said...

سلام بر علی آقای گل . قصدم شکافتن این مطلب نبود ....منتها ناچار شدم ضمن اینکه صحه بر فرمایشاتت گذارم اضافه کنم که عمده ی خارجیهای یاد شده و مورد نظر من بیشتر آنهایی هستند که از کشورهای بلوک کمونیستی آمده اند مثل آلبانیایی ها ....یوگسلاوی ها و روس ها !! و اصافه بر آن عادات بد مثل تعارف و بر خوردهای اولیه اشان مثل سایر خارجیهای مختلف با مذاهب متفاوت ....یک حالت خشونت و تهاجم و بروتالی نیز در همه ی آنها وجود دارد .....بنظرم میطلبت با توجه با آمال و آرزوهای دیرینه و آرمانهای سعادتمندانه ی پرطمطراقی که سالهای سال در ذهن و ضمیرمان بوسیله تبلیغات صرف ته نشین شده بر روی این موضوع تعمق و تحقیق عالمانه ای گردد ....که راستی چرا از توی دل کشورهای کمونیستی ،که مجموعه ای از باور ها، اندرز ها ،رهنمود ها، امرها، ونهی ها،دررابطه باروابط جتماعی وفردی به تعبیر شما ظاهرا نمی بایست داشته باشند به این صورت بروز داده میشود .....البته اینها را فکر نکنی بواسطه آنکه میدانم دل در مرام سوسیالیست و کمونیست داری و نوشته ام ....شاید شما این قومهای یاد شده را در آنحا کمتر دیده باشی باید واقعا علت و علل آنرا شناخت و کاتاگوری آنها هم مشخص کرد . درد ناک است . شاد باشی

Anonymous said...

salam
aghaye radboy addres weblog man avaz shodeh ,be address jadid link bedahid lotfan.

Anonymous said...

شما قصد نوشتن ندارید ؟