Wednesday, November 11, 2009

پاسخ به یک سوال






در وبلاگ گریز سبز مطلبی تحت عنوان(پدر عزیز! کمک کن این بت حکومت اسلامی که برپا کردی را بشکنم) خواندم و کامنت بلند بالایی برایش نوشتم که متاسفانه صاحب وبلاگ بدلایلی از چاپ آن خودداری کرد.اینک همان کامنت با اندکی تغییر،


یکی بود یکی نبود. سرزمینی بود بنام ایران که خاندان پهلوی با حمایت همه جانبه‌ی انگلیس و بعد ها آمریکا بر آن حکومت میکردند. این دولت نیز چون دیگر حکومت های وابسته در راستای اهداف و برنامه های دولت های امپریالیسی حرکت کرده و صدای آزادیخواهی و حق طلبانه‌ی زحمتکشان ، کارگران، و روشنفکران خود را با گلوله, شکنجه، زندان، و اعدام پاسخ میگفت. از طریق سانسور واشاعه‌ی اکاذیب و تحریف حقایق, از ارتقا افکار عمومی جلوگیری بعمل می‌آورد. روشنفکران بخاطر مطالعه ی یک سری کتابها که آنها ذاله می نامیدند سالها به زندان می افتادند و آزار و شکنجه می‌شدند. این حکومت نیز با استفاده از باور ها و اعتقادات مذهبی مردم به عناوین مختلف به خرافات و خرافه پرستی های رایج در میان مردم که عمدتا از ساده اندیشی و بی سوادی شان ناشی میشد دامن میزد. تعزیه میگرفت، تظاهر به نماز خوانی میکرد، به زیارت اماکن ”مقدس“ میرفت.خلاصه اینکه بعد از پنجاه سال با اوج گیری نا رضایتی عمومی و مبارزات روشنفکری بلخره تاریخ مصرف‌اش برای اربابانش به پایان رسید و بفکر تعویض‌اش افتادند.در این برهه از تاریخ که هنوز جنگ سرد ادامه داشت سیاست آمریکا و دیگر کشور های بلوک سرمایه داری و امپریالیسی یر این بود که از راهیابی شوروی (باصطلاح سوسیالیستی) به آبهای گرم جلوگیری کنند، بدین منظور در صدد بودند که کمربند سبزی بدور این کشور ایجاد نمایند. در همین راستا بود که در کنار نخستین جمهوری اسلامی یعنی کشور پاکستان، با تمام قوا از مجاهدین افغانی حمایت نمودند، و برای تکمیل این کمر بند برای استقرار یک حکومت اسلامی دیگر در این منطقه ۰در کنفرانس معروف (گوادلوب) بر سر حمایت از خمینی به توافق رسیدند، و ایشان را از حجره‌ی کوچک مسجدی در نجف به لوفل نشاتو‌ی فرانسه انتقال دادند از آن روز به بعد بلند گوی امپریالیسم پیر ( بی بی سی ) شروع به کار کرد و خمینی بندرت شناخته شده را با بوق و کرنا به رهبر بلا منازعه‌ی جنبش مردم ایران تبدیل نمود. خمینی ای که در سال ۴۱ با همان اصلاحات نیمبند شاه از جمله حق رای دادن، به زنان، اصلاحات ارضی ،،، مخالفت کرده بود. ،خمینی نیز در این فاصله برای سوار شدن بر گرده‌ی جنبش، شروع به دادن وعده های دروغین کرد، که چطور همه‌ی اقشار ملت و گروه ها در این انقلاب سهم خواهند داشت، چطور مردم دیگر پول آب وبرق نخواهند داد، گوشت یخزده نخواهند خورد، پول نفتشان را از در خانه هایشان خواهیم داد و چطور این پدر و پسر دانشگاه ها را ویران کردند و قبرستان ها را آباد، و غیره و غیره ،

بعد از آمدن اقا با اعوان و انصارش و محکم کردن نشیمنگاهشان بر اریکه‌ی قدرت، صدو هشتاد درجه تغییر رفتار و گفتار دادند(صد البته نه پندار) و با شمشیر از رو بسته تمامی دستآوردهای قیام مردم را که به بهای دهها هزار خون ریخته بدست آمده بود، قلع وقمع کردند. زنان که با اهانت آمیز ترین و غیر انسانی ترین شعار( یا روسری یا توسری) حکومت مواجه شده بودن، به خیابان ها ریختند و اعتراض کردند و مورد هجوم و ضرب وشتم چماقداران حکومتی قرار گرفتند. خلق کرد بخاطر خواسته های بر حق خود به خاک وخون کشیده شدند. روشنفران دگر اندیش که سخت رودست خورده بودند، اعتراض کردند و قلع و قمع شدند. هشت سال جنگ خانمان برانداز را که هر آن می توانستند با اخذ غرامت از رژیم صدام متوقف کنند مزورانه و به بهای جان صدها هزار انسان از هر دو طرف و فقروفلاکت بی حد وحساب ادامه دادند، مردم عادی و زحمتکش که زیر بار هزینه‌ی هنگفت جنگ به فلاکت عمیق تری گرفتار آمده بودند، شروع به اعتراض کردند و قلع و قمع شدند. کتابها سوزانده شدند. هزارن زندانی سیاسی بدستور خود شخص خمینی قتل عام شدند. خمینی مرد و جانشینان بر حق‌اش سنگ تمام گذاشتند و کمر به نابودی تمامی حثیت، شرافت و منزلت انسان ایرانی بستند. زنان و دختران ایرانی را در کشور های همجوار به فاحشگی فروختند. قتل های رنجیره ای براه انداختند، نویسندگان، محققان، شاعران، فعالین وحتی غیر فعالین سیاسی دگراندیش را ترور و سر به نیست کردند، اینک خود شاهدید که چگونه صلح آمیز ترین تظاهرات بر حق اعتراضی را وحشیانه به خاک و خون می کشند و چگونه زنان و دختران و حتی پسران را در زندان ها مورد شکنجه و آزار و بی شرمانه تر از همه مورد تحاوزجنسی قرار میدهند،

شما درکدام برهه از تاریخ و در کدام نقطه‌ی جهان، حکومتی را سراغ دارید که در ازای تحویل جسد سوراخ سوراخ شده‌ی دگراندیش بیگناهی به خانواده‌اش، پول گلوله ها را طلب کند؟

کدام حکومتی را سراغ دارید که به دختران زندانی، در شب قبل از اعدامشان تجاوز شرعی کند و صبح بعد با کله قندی به سراغ خانواده‌اش رفته و به آنها تبریک بگوید و دق مرگشان کند؟

کدام حکومتی را سراغ دارید که پدر و مادر را بجای فرزندانشان، یا خواهر و برادری را بجای خواهر یا برادرشان که جان بدر برده‌اند، دستگیر، شکنجه و به جوخه های اعدام بسپارد؟

کدام حکومتی را می‌شناسید که از خانواده های اعدامیان حتی حق سوگواری را سلب کرده باشد؟

کدام حکومتی را سراغ داریدکه هزاران زندانی سیاسی را صرفا بدلیل مسلمان نبودن در کشتار‌گاه های خود قتل عام کند و شبانه در گور های دسته جمعی دفن‌شان کند؟

بگویید، کدام حکومتی را در سراسر تاریخ بجز نازیسم هیتلری سراغ دارید که این چنین دست بکشتار شهروندان بیگناه خود گشوده باشد و مزورانه از عدل و داد دم بزند؟

و اما در مورد بزرگترین سوال شما از پدرتان، از من و امسال من و از دیگرانی که بنوعی آتش بیار ”انقلاب“ بهمن ۵۷ بودیم

دوست گرامی

ما روشنفکران یک جامعه‌ی عقب مانده‌ی مذهبی بودیم. آفت اسلام وخرافات ناشی از آن دامنگیر ما روشنفکران نیز بود. ما تافته‌ی جدا بافته‌ای نبودیم. ما از دامن ماری رها نشده به چنگال اژدهایی مخوف گرفتار آمدیم باور کن عامدانه نبود. همانقدر بارمان بود. در چنان جامعه‌ای که بجرم خواندن کتابی میتوانستی سالها پشت میله های زندان بخوابی از آن بیشتر هم نمیشد آموخت. مگر هزاران نفر از همین مردمی که امروز در تظاهرات خیابانی بر علیه جمهوری اسلامی برخاسته‌اند همان ها نیستند که عکس خمینی را در ماه دیده بودند؟ باور من بر این است که اگر خاندان پهلوی پنجاه سال دیگر هم باآن سازمان امنیت‌اش، با آن شیوه‌ی آموزش‌ پرورش اش، با آن برنامه های اقتصادی و اجتماعی‌اش می‌ماندند و حکومت می‌کردند، باز این بختک نکبت‌‌بار، این جمهوری چوبه‌های دار، در مقطعی از تاریح بر سر ملت ما آوار میشد۰

در مقایسه با یک چنین خون‌آشامانی است که رژیم شاه وجهه پیدا میکند یعنی مردم بویژه آنانی که آلترناتیو دیگری را برای جایگزینی نمی شناسند، از ترس اژدها به دامن مار پناه میبرند. دیکتاتوری که برای براندازی‌اش هزاران قربانی دادیم به یمن حضور جهنمی‌ جمهوری اسلامی دموکرات جلوه میکند! و عده‌ای دیگر بجای جمهوری اسلامی و یا سلطنت طلبان ترجیح میدهند به جرگه‌ی شیطان پرستان بپیوندند! گریه دار است نه؟

آری دوست عزیز،ما و شما به چنگال آدمخورانی گرفتار آمده‌ایم که حتی به همکاسه های خانه‌زادشان نیز رحم نمی کنند. ببینید این قوم پلشت که هواره از محل صدقه‌سری مردم امرار معاش میکردند،اینک با دست‌یابی به حساب های بانکی بیلیونی چگونه به یک دیگر چنگ و دندان نشان میدهند،

و اما در خاتمه سوال من از شما، اینکه شما چگونه از یک طرف خواهان سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی هستید و از طرف دیگر از بانیان و ایدولوگ های نخستین این جمهوری که همان شریعتی ها ومطهری ها هستند با احترام یاد می کنید؟باید به ریشه ها بپردازیم دوست عزیز! این اسلامی ترین جمهوری است که می توان در یک جامعه برقرار کرد. این جمهوری مو بمو با اسلام ناب محمدی مطابقت دارد. من وحشت و نگرانی شما را درک می کنم، ولی باور کنید اگر به ریشه ها نپردازیم فردا حتی با فرض سرنگونی این رژیم، به چنگال اژدهای دیگری گرفتار خواهیم آمد.گیرم که چون رژیم خمینی، نخست در هیبت فرشته ای ظاهر شود،

2 comments:

Setarvan said...

به شدت با شما موافقم!
ما تا مشکلات فرهنگیمان که تا حد زیادی از دین (من هم معتقدم اسلام ناب محمدی همین است که می بینیم و اینکه این اسلام واقعی نیست دلخوشکنک مشتی احمق و بی اطلاع است) نشات می گیرد را حل نکنیم، آمدن و رفتن حکومت ها دردی از ما دوا نمی کند.
ضمنا با اینکه تا این اندازه سیاه به موضوعات نگاه کنیم هم مخالفم!
امیدوارم روشن فکران و دگراندیشان آینده نه با جمهوری اسلامی و نه با رژیم شاهنشاهی دشمنی کنند. هرکدام خدماتی داشته اند و البته رذایلی! ...
بیشتر حوصله ات را سر نمی برم چونکه میدانم که میدانی چه میخواهم بگویم!

Unknown said...

آیت‌الله منتظری پدر انقلاب اسلامی فرمودند: 
حفظ نظام مقدمه ‌است برای حفظ و انجام دستورات اسلامی. اگر بنا باشد به بهانه حفظ نظام، اقدامات ضد اسلامی انجام شود، نه نظام خواهد ماند نه اسلام
بسیجیها برادران و پدران ما هستند ‌ای برادر بسیجی‌آیا وجدانا شما قبول دارید رفتار شما به مردم مسلمان ما، رفتار اسلامی هست
چطور این جمهوریه عزیز اسلامی ما دو‌ام خواهد آورد وقتی‌رفتار دولت با مردم مسلمان ما کاملا غیر اسلامی هست