Tuesday, December 29, 2009

این ماه، ماه خون است









هر چند

نابکارانی هستند آنسو

چیره دستانی در حرفه‌ی کت بسته یه مقتل بردن








----------------------------------------

و دلیرانی دریادل این سو


چربدستانی در صنعت زیبا مردن


........

من هراسم نیست

زنگاه و ز سخن عاری

شب نهادانی از قعر قرون آمده اند

آری

که دل پرطپش نوراندیشان را

وصله‌‌ی چکمه‌ی خود می‌خواهند

وچو بر خاک در افکندندت


باور دارند

که سعادت با ایشان به چهان آمده اشت

باشد! باشد۱

من هراسم نیست،

چون سرانجام پر از نکبت هر تیره روانی را

که جنایت را چون مذهب حق موعظه فرماید، میدانم چیست

خوب میدانم چیست۰


قطعاتی از شعر بلند (پیغام) شاملوی بزرگ

2 comments:

setarvan said...

تو را چه سود فخر به فلک برفروختن
هنگامی که هر غبار لعنت شده نفرینت می کند!؟
تو را چه سود از باغ و درخت
هنگامی که با یاس ها به داس سخن گفته ای!؟
بامداد بزرگ

Hossein said...

آوازهِ پرنده، زیبایی، ظرافت ممنوع/
عـــشـق، عــاطفه، رابـطه مـمـنوع
نــــاز، غـــمزه، خــنده مـمـنوع
ایـنجا " ایـــــــــران " اســت،
صـــدایِ " جمـــــــهوری" اسـلامی

لطفـن، زنـــــــــــــــدگی ممنوع

پائیز 1388

حسین رادبوی