Monday, May 07, 2012

در رابطه با نقد خانم پارسی پور






علت تاخیر در نوشتن این سطور بیشتر این بود که می خواستم خواننده‌ی نکته بین و بی‌طرفی آستین بالا بزند و حق مطلب را بیان کند ولی از آنجا که بقول خانم پارسی پور، بنده خودم می‌نویسم و خودم هم چاپ می‌کنم و حتی خودم هم پخش می کنم ( این آخری را ایشان فراموش کردند) بالطبع عده‌ی بسیار معدودی به این کتاب دسترسی داشته اند، و خانم پارسی پور هم با تمام پراکنده‌گویی های غیر ضروری،  حد اقل نکردند که همان  یک داستانی را  که   به اصطلاح به نقد می‌کشند،  بطور کامل، نه دم و گوش بریده، در اختیارخوانندگان قرار دهند که آنها خود در مورد چون و چند داستان و همچنین نقد خانم پارسی‌پور قضاوت کنند. به همین خاطر  خود را ملزم به نوشتن این سطور می‌بینم۰
  نوشته‌ی خانم پارسی پور ملغمه ای است از درد‌ دل، شکایت، دستور زبان،تحلیل سیاسی اقتصادی و تفتیش عقاید و تنها چیزی که نیست و اصولا می‌بایست آن باشد، یک نقد ادبی‌است. نقدی که از یک منظر مشخص بطور سیستماتیک و صادقانه اثر را نقد و مورد ارزیابی قرار دهد، نقاط ظعف وقوت آن را شناسایی و تجزیه و تحلیل کند۰

خانم پارسی پور یا نمی‌دانند و یا نمی‌خواهند بدانند که یک اثر هنری یا ادبی با هرکیفیتی، وقتی درسطح جامعه در اختیار عموم قرار می‌گیرد، شخصیت مستقل خود را پیدا می‌کند و چه بسا  که دامنه‌ی تاثیر مثبت و یا منفی آن در سطح جامعه از ذهنیت خود خالق آن اثر فراتر رود و لاجرم که باید بطور مستقل و جدا از پراتیک اجتماعی و سیاسی نویسنده یا خالق آن اثر مورد نقد و بررسی قرار گیرد۰  
خانم پارسی‌پور با اراعه‌ی ناقصی ازداستان بسیار کوتاه ( آری ویرجینیا) می‌نویسند
نویسنده گاه به گاه یادآور می شود که چپکرا بوده است، و گویا هنوز هم هست، اما البته روشن (نمی‌کند از کدام گروه است. البته در خواندن برایم تداعی شد که باید توده ای باشد)۰
من شک دارم که خانم پارسی پور حتی کتاب مرا یک بار از اول تا آخر خوانده باشند یا حد‌اقل به دقت و بی‌غرض خوانده باشند. مانده ام که ایشان از کدام عبارت یا جمله‌ی این کتاب به این نتیجه رسیده‌اند که من توده‌ای هستم؟ آیا این عبارت  صفحه‌ی نوزده کتاب از داستان (جعبه ها) که می گوید

سال های ابری پنجاه به بعد را می گویم که جمعه هایش خون به جای باران می‌بارید، بعد از ضربه های کاری به سازمان، تمامی قرار ها و ارتباط های جانبی برای جلوگیری از ضربه های احتمالی بیشتر، قطع شده است و مساله‌ی حفظ خود، تا اطلاع ثانوی در دستور قرار گرفته است...ما هنوز تنها ارتباط مان از طریق رادیوی میهن‌پرستان است که از عراق پخش می شود۰۰۰
خود دال بر توده ای نبودن من نیست؟  حالا گیرم توده‌ای باشم شما کتاب را نقد می‌کنید یا نویسنده ی آن را ؟ا  شاید هم برای شما فرقی نکند،همین که چپ باشم کافی‌است تا چماق‌تان را بکوبید
خانم پارسی‌پور در ادامه می‌گویند:( ...به هر حال اما حالا گویا راننده‌ی اتوبوس در یکی از شهر های آمریکاست یا حد اقل در لحظه‌ی نوشتن این کتاب راننده‌ی اتوبوس بوده است . این وضعیت مرا متوجه مسایل جامعه شناختی و روان شناختی مختلفی کرد. دوستان کمونیست در ایران به گونه ای از نظام سلطنتی گپ می‌زدند که گویا مغز استخوان سرمایه داری‌ست . در راستای همین معنا طرف آیت الله خمینی را گرفتند... اینک اما چپ های ما به خدمت نظام سرمایه‌داری درآمده اند؛)...هیچکدام هم نکوشیدند که به کشور های کمونیست فرار کنند۰۰۰ 
به گمانم منظور خانم پارسی‌پور از این گفته این باشد  که توده ای ها، که قبلا وابسته به شوروی ؛سوسیالیستی؛ بوده و از آنها حقوق می‌گرفتند اینک حقوق بگیر نظام سرمایه‌داری شده‌اند، من فکر می‌کنم حالا که سال ها ازفروپاشی سرمایه داری توتالیتردولتی در روسیه گذشته است و تمامی کثافت کاری های پشت پرده‌ی آهنین رو شده است تنها کسانی که  به قصد لجن مال کردن سوسیالیسم واقعی و کمونیسم، به  شوروی سابق استناد می کنند مرتجعین مذهبی و سازمان سی،آی، ای   باشند.  بگذریم اصلا قصدم این نبود که وارد مقولات سیاسی شوم۰  
و در خاتمه این که خانم پارسی پور، این نوشته‌ی شما یک نقد ادبی نیست و هیچ خدمتی  به  فرهنگ و ادب، به خوانندگان شما ، به من نویسنده‌ی تازه کار و به خود شما به عنوان یک نویستده ی کهنه کار و پیش‌کسوت نمی کند۰
شما در جایی از این نوشته می‌نویسید: چنین به نظر می‌رسد که او نویسنده شدن را انتخاب کرده است. یعنی می‌خواهم بگویم در فطرت اش نیست که نویسنده باشد۰۰۰
باید خدمتتان عرض کنم که  چه نویسندگی در فطرت من باشد چه نباشد، می‌بینید که قلم بدست گرفته‌ام و می نویسم و تا کنون دو مجموعه ی داستان به زیر چاپ برده‌ام، شما به عنوان یک پیش کسوت باید از این استقبال کنید و اگر تشویق و راهنمایی هم نه، حد اقل با گرفتن ایراد های بنی‌اسراییلی، توی سرم نزنید. بگذارید و تشویق کنید که هزاران نفر بنویسند، حتی آنهایی هم که در فطرت شان نیست، حتی آنهایی که راننده‌ی اتوبوس اند، حتی آنهایی که خودشان می نویسند و خودشان هم چاپ می کنند. باور کنید جایی از شما   را تنگ نخواهند کرد. از میان همین هزاران است که نویسندگان زبده ای بیرون خواهد  زد



1 comment:

Unknown said...

Ali jan kamelan ba to movafegham
Az yek nevisandeye shenakhteh shode chon parsipoor mibayast entezar dasht ke nevisandegane now pa ra tashvigh be neveshtan konnand, va na inke anha ra bekooband.

Mohem an nist ke che tarze fekre siasi dari, ya inke shoghle shoma chist, va dar kodam keshvar zendegi mikonid. Mohem an ast ke ishan nazare khod ra dar bareye shiveye neveshtane shoma sadeghne bedahad, va ham zaman be shoma enegiye bishtari baraye negaresh bedahad.

Ba dorood
Sheida