Monday, August 22, 2005

یک داستان بلند !


پای کامپیوتر بودم که آمد کنارم ایستاد.و یکمرتبه پرسید
- ددی ؟
گفتم بعله خانوم
- ددی من چرا فقط یک دونه ددی دارم؟
گفتم مگه قرار است آدم چند تا ددی داشته باشد، دخترم ؟ ددی یک دونه میشه دیگه!
- ولی همکلاسی های من همه دو تا دارند!
توی چشمانش خیره شدم وبا تعجب پرسیدم : مگه میشه آدم دو تا ددی داشته باشد؟!
- آره ، یکی ددی خودشان و یکی هم استپ ددی شان دیگه. ( ناپدری )
دوستام میگن با استپ فادرشان بیشتر فان دارند تا با ددی خودشان.
...ددی ، من هم می تونم استپ فادر داشته باشم ؟لطفا



4 comments:

Anonymous said...

سلام اقای راد بوی ...مدتی است که نیامدم این جا ولی مطالبتان را به =خوانده ام داستان ددی را که خواندم گفتم چه دختر کنجکاوی و چه صراحت بیانی !درضمن من دیگر در زلال پرست نمی نویسم فعلا تعطیل شده .موفق باشید و خدانگهدار

Anonymous said...

سلام . آقای رادبوی عزيز در وحله اول مرا ببخش که دير آمدم اما بيشتر از هر کامنت گذاری تا به حال به وبلاگتان سر زده ام و مطالبتان را خوانده ام ....در حال حاضر سوئد هستم ديروز مراسم خاکسباری داشتيم از اظهار همدردی شما متشکرم . در مورد ددی دختر دلبند شما برای من خارج نشين بيشتر ملموسه تا هموطنها !! زيرا آمارجدايی و بی پدر شدها سر بفلک کشيده....دختر شما مابين اون همه دوست و همبازی خودشو تک و تنها احساس کرده....اين حالت دوران کشف و شهودشه !! که ددی طلب ميکنه ـ بزار يه مدت دیگه بزرگتر بشه....تو دعواهاتون چنان بابايی بشه که نگو !! از ترس اينکه نکنه مثل همه ی همکلاساش ....بجای بابا نا پدری داشته باشه...

Anonymous said...

سلام جناب رادبوی عزیز! چه دختر ماهی! اسمش باید نازلی باشه.نه؟ می بینین چقدر پیشگویی ام خوبه؟!به هرحال از طرف من هم ببوسیدش . راستی کامنت گیر رو هم درست کردم . از این به بعد بی هراس از سانسور حتی از نوع فنی آن نامتان را بنویسید. شاد باشید

Anonymous said...

Ali Jan interesting observation and food for thought.It is amazing to what extent we could take our children for-granted.Ghorbanet

A.
Seattle