داشت توی حیاط تاب بازی می کرد وبرای خودش آواز می خواند. صندلی را کشیدم پشت درختی وسیگاری روشن کردم .حواسم بود ، از لای شاخ وبرگ ها می پائیدمش که نبیند، ببیند گیر میدهد .از تاب که آمد پائین ، سیگار را زیر پا له کردم .مستیم آمد بطرفم وگفت
- ددی !
- بعله خانوم
- ددی این درسته که مرد ها زودتراز زنها می میرند؟
- نه خانوم همچین چیزی نیست!
- پس چرا پدر مامان زودتر از مادرش مرد؟
- خوب این دلیل نمیشه که نتیجه بگیریم ،مرد ها زودتر از زنها می میرند!
- پس چرا پدر شما زودتر از مادرتان مرد؟
بدنبال جوابی بودم که سرش را انداخت پائین ورفت .قبل از اینکه وارد خانه شود برگشت وبا اخم گفت
- ددی یادت باشه که من نمی خوام شما بمورید!
فکر کردم ، کی میشه این زهرمارو ترکش کنم!
*******************
می گویم : تو دیگه بزرگ شدی دخترم. هفت سالت شده . داری مدرسه میروی. دیگه درست نیست که شب ها با
مادرت بخوابی! باید یاد بگیری که خودت تنهائی بخوابی!
می گوید: ددی شما که از من هم بزرگ ترهستید،ﭙس چرا شما تنها نمی خوابید؟
می گویم: ولی خوب من دیگه با مامانم نمی خوابم که !درسته؟
می گوید: ولی خوب عوضش با مامان من می خوابی !
و یک مرتبه مثل اینکه کشف تاره ای کرده باشد با هبجان می گوید: اصلا می دونی ددی، خوبه که هر کسی با مامان خودش بخوابه! این جوری نه شما تنها می خوابید، نه مامان ، نه من ، و نه مادر بزرگ!
*****************
می گویم: دخترم دیگه هفت سالت شده اگر بخواهی این دفعه با مامانت بروی ایران حتمن باید چادر با خودت ببری!
میگوید: ددی مگه توی ایران هم می خواهیم برویم کمپینگ ؟!
3 comments:
سلام علی جان. کلی حال کردم.از طرف من دختر ماهتون رو ببوسین. اسمش چی بود را ستی؟ قربون این حواس جمعی که من دارم! خوش باشید
سلام خيلی جالب نوشتی خوش باشی
سلام . علی آقای عزيز و محترم . همه ی راه ها به رُمْ ختم ميشه !! قضيه سيگار کشيدنت با دخترت مرا به ياد اين حرف هادی خرسندی انداخت که می گفت : همه ی راه ها به رُمْ ختم ميشه ، ما قديما از ترس پدر و مادرمون ميرفتيم تو «توالت» سيگار می کشيديم ....حالا بخاطر بچه هامون ميريم تو «توالت» و سيگار می کشيم !! / «ياد بگری» ....«مدر بزرگ» نمی دانم اشتباه تایپی ست يا خودت مخصوصا اينطور نوشتی . / دخترت بجای ما ببوس . پويا باشی .
Post a Comment