Thursday, February 26, 2004


نیمه مست ، نیمه هشیار

Post Date: Tue Feb 24, 12:12:21 AM

امروز بعد از مراجعت از آرایشگاه که تمام وقت نهارش را گرفته بود . مایکل اولین کسی بود که متوجه شده بود ومدل ورنگ شرابی موهایش را ستوده بود. گفته بود:
می دانید رنگ شرابی موهایتان به زیبائی چشمانتان افزوده است؟
نسرین می دانست که توجه مایکل، یک توجه ساده ومعمولی نیست .زن باید احمق باشد که این را نفهمد.کوچکترین تغییردر شئوهُ آرایش ، مدل مو، وطرز لباس پوشیدنش را متوجه میشود. ونسرین بی آنکه وانمود کند ازآن کاملا راضی وخرسند است . کدام زنی است که نباشد؟ قبل از این یکبار گفته بود " چشمهای همهُ زنان ایرانی به زیبائی چشمان شماست؟ " دلش می خواست بگوید " همهُ سیاهپوستان به خوش تیپی ومهربانی شما هستند؟" ولی گفت" متشکرم،من این رابه حساب لطف شما میگذارم
در آئینهُ داخل آسانسور مجداد خود را نگاه کرد. موهایش محشر شده بود. درست مدلی که همیشه دوست داشت. جوانتر و شادابتربنظرمیرسید.نمیدانست خسرو چه واکنشی نشان خواهد داد.فکر نمیکرد بدش بیاید. چون دقیقا" همان مدل موهای باربارا بود که خسروآنهمه تعریف کرده بود.وقتی وارد آپارتمان شد، بوی خوب قورمه سبزی همه جا را پرکرده بود.ظرفها شسته شده بود . آشپزخانه واطاق نشیمن تمیز، مثل دستهُ گل شده بود.سلیقه وتمیزی خسروحرف نداشت .همیشه همینطور بود. خسرو جلو کامپیوترنشسته ومیکروفون بدست برای مستمعین نامرئی خودمشفول سخنرانی بود. در جواب سلام نسرین دستی بالا برد که یعنی " جواب سلام" وبعد با صندلی گردان چرخید، رو به نسرین ویک لحظه حین صحبت لبانش را غنچه کرد که یعنی " می بوسمت" و دوباره برگشت وبه سخنرانی اش ادامه داد. نسرین چندین بار عمدا" خود را در معرض دید خسرو قرار دادکه شاید .... ولی نه، انتظار عبثی بود. خسرو را می شناخت . همیشه همینطور بود.بی آنکه حرفی بزند به اطاق خواب رفت وخود را با همان لباس بروی تخت انداخت.برای اولین بار احساس کرد، با تمام ایراد های بجا و نابجائی که به روابط مریم میگرفت بزندگی او غبطه می خورد.
مریم وبرایان بیش از چهار سال است که عاشق معشوقند.بدون آنکه ازدواجی در کار باشد، یا حتی با هم زندگی کنند، دو روز آخر هقته را با هم می گذرانند، رستوران می روتد. فیلم می بینند. مسا فرت میکنند. و در خانهُ همدیگر می مانند.برای هم هدیه می خرند.وهر زمانی که به همدیگر میرسند انگار که سالهاست همدیگررا ندیده اند. مشتاق ، هیجان زده وغاشق ! مریم میگفت " نه من، نه برایان ،هرگز تابحال بدون گل به دیدن همدیگر نرفته ایم . حتی اگر شده یک شاخه "
وقتی نسرین از بی توجهی وبی تفاوتی خسرو گله میکرد مریم میگفت

"شما ها شب و روز، هفت روز هفته ، سی روز ماه ودوازده ماه سال
را در یک خانه ، بزیر یک سقف ،به روی یک تخت وبه زیریک لحاف بسر می برید و می خوابید ودر جریان خصوصی ترین مسائل شخصی همدیگر قرار می گیرید ، تازه انتظار دارید زندگی عاشقانه هم داشته باشید؟!
می گفت: ما برای تمکین وتحمل همدیگر، پای هیچ سندی را امضانکرده ایم وبه همدیگر،تاآخرعمرمان قول وفاداری هم نداده ایم. زندگی مشترک ما، تا زمانی که هر دو از آن لذت می بریم ، ادامه خواهد داشت ، و نه بیش از آن .
نسرین در مقایسهُ ، زندگی خود با زندگی مریم وشیوهُ برخوردشان به مسائل،احساس حقارت کرد، وشخصیت مریم را در دل ستود. از روی تخت بلند شد وگوشی تلفن را برداشت و شمارهُ مریم را گرفت. نبود . نخواست پیام بگذارد . گوشی را گذاشت واز اطاق بیرون رفت .خسرو این بار به صحبت های کسی در( چتروم)گوش نشسته بود. با دیدن مریم به سمت وی چرخید.
- خوب ، چه خبر؟
- خبر..؟ Nothing ، کار، مثل هر روز!
خسرو چرخی زد وچیزی روی صفحهُ کامپیوتر تایپ کرد. نسرین لحظاتی با حیرت به خسروچشم دوخت ودر خود فرو رفت. احساس کردکه تبدیل به یکی از اشیاُی خانه شده است. مثل یخچال ، تلویزیون، یا همان کامپیوترلعنتی. روز ها وشب ها دقیقا مثل هم. کار ،بعد خانه ، بعد سروکله زدن با سحر وکارهای مدرسه اش وبعد انجام یک سری کارهای تکراری وخسته کننده، بی هیچگونه رابطه . رابطهُ روحی ، فکری ، عاطفی .و هر از گاه ، سکس ، آنهم در حد همان ارضای غرایز، و نه آمیزش روح وتن. نه عشقبازی !
گیلاسی شراب برای خودش ریخت و یکی از سیگار های خسرو را بر داشت و به بالکن رفت. جرعه جرعه شراب ، وحلقه های دود . وقتی که دلش می گیرد، هم شراب می چسبد وهم سیگار. نم نمک گرمی ملسی را به زیر پوستش احساس می کند
می رود وگیلاس دوم را پرمی کند وبه بالکن برمی گردد،این بار جوانی از بالکن آپارتمان روبرو ، گیلاس شرابش را، با لبخندی ، برایش بالا می برد . نسرین متقابلا و با اشتیاق،.گیلاس شرابش را بالا می برد واز دور به سلامتی هم می نوشند.
نسرین حضور خسرو را پشت پنجره احساس می کند، ودرحالیکه یک دور کامل به دورخود می چرخد. با صدای بلند رو به سمت بالکن روبرو می گوید:
How do you like my haircut? attention,People. I just got a hair cut,
وباز می چرخد ودیوانه وار می خندد ومی چرخد ......

با تماس تن عریانش با رختخواب سرد احساس خنکی می کند. ملافه را تا روی سینه هایش بالا می کشد.با اینکه احساس خستگی می کند، ولی نمی خواهد تسلیم خواب شود.عالم مستانه گی را دوست دارد. نیمه خواب ، نیمه بیدار، نیمه مست، نیمه هشیار،
عشقبازی درعالم مستی را دوست دارد. دستش به آرامی به سوی سینه هایش می لغزد، ومرغ خیالش از خرمن تمناهایش دانه می چیند.
"چشم های همهُ زنان ایرانی مثل چشمان شما زیباست؟ "
خیال به فراسوی مرزهای ممکنات سر می کشد!وجان وتن عصارهُ وحدت را آرام ،آرام نوش می کنند.
خسرو، هوس آلود، آهسته ، چون ماری ،به بستر می خزد.و زلالی برکهُ خیال نسرین را مکدر می کند. نسرین، دلش می خواهد تمامی خشم فرو خوردهُ خود را در گلو جمع کند وفریاد بزند.ولی خراب تر از آنست که جام بلورین خیالش را در هم شکند. چشمانش رابرهم می گذارد، وبا مایکل در هم می آمیزد.!







No comments: