Saturday, February 10, 2007

سالروز

بمناسبت یست وهشتمین سال تعویض حکومت در ایران
این شعر آذری را دو سال بعد از انقلاب نوشته ام. شعر از زبان زحمتکشان جامعه گفته شده وقرار بود بلند بالا باشد که به دلایلی نیمه کاره ماند. این شعر تا کنون در جائی منتشرنشده است.حیفم آمد که بماند وخاک بخورد.در ضمن خواستم برای فارسی زبانها ترجمه اش کنم. که متوجه شدم بجای ترجمه شعر مستقلی از آب درآمد. ولی با همان محتوا.

بیز د ئد یک انقلاب اولدی دونه جک چرخ فلک
ظولمنن آباد اولان عد لینه ویران اولاجاک
داهی شه دامدا یا تیب چکمیه جک دردن عذاب
الی ائلده تورنن دردینه درمان اولاجاک
داهی بوش سفره باشیندا نادار اگلش میه جک
بولی نعمت لریله سفره سی الوان اولاجاک
بیز کی آگه د ئگد یک ایرنی دوزدن آریداک
گمان ائدیک که آقا گلسه گلستان اولاجاک
نه بیلردیک قالاجاک بوشدا قابار الریمیز
قان ایچن سرمایا دارلار ینه سلطان اولاجاک
ایچه جک لر بو دفعه شرعیله خالقین قانینی
مملکت حق سون انسان لارا زندان اولاجاک
اوجالیب دیر گورورم انقلابین شعله لری
بهمن نین ائگرمی کیسی گونلری تکرار اولاجاک.


در ما
توان تمیز سره از ناسره نبود
پنداشتیم که نایب امام است
اولاد انبیاست
بی هیچ شبهه می تواند
وطن گلستان نمود
گفتیم
که عمرفقر وفلاکت بسر رسید
مرد خداست
زهم می گسلدهرچه نارواست، تارو پود
سنگ رهائی زحمتکشان به سینه زد
گفتیم
گفته اند، زکنده توان شد بلند دود
پندار بیهده، واهی خیال خام
پایان کار
حاکم کسی بغیر خداوند زر نبود
دستان پینه بستهُ ما را در این میان
جز هیچ وپوچ وخدعه ونیرنگ
نصیبی دگر نبود
زندان و دار، به وسعت سرتاسر وطن
بلعید هرآنکه به آزادگی ستوده بود
کردند به شیشه خون ضعیفان خلق را
شمشیرهای شان
آغشته به صد حمد وسوره بود