Saturday, March 26, 2011

ماه زر عم قیزی



ماه زر عم‌قیزی هم رفت!

ماه‌ زر عم قیزی، یا بعبارتی ( آبای)  سابق همه‌ی بر‌و بچه‌های محله‌ی سیرجانی شهر میاندوآب هم، بدرود حیات گفت۰
زنی که خبر مرگش، همچون خبر مرگ مادرم، مرا در این سوی آب‌ها، به گریه انداخت. زنی که شخصیت‌اش،همیشه مرا به یاد (بلقیس)  کلمیشی در رمان کلیدر می انداخت. دارای شخصیتی استوار و در حد رشک بر‌انگیز، صبور و بردبار بود۰
   جایی در کلیدر، بلقیس، وقتی خبر مرگ پسرش گل‌محمد را می‌شنود، در برابر خنجر نگاه‌های دشمنان، بی آنکه خود را بشکند، به دیگر خویشان خود نهیب می‌زند که: شیون برای چی؟ بره‌ی نر برای دم تیغ است۰
  و ماه ‌زر عم‌قیزی، بعد از دستگیری پسرش ، در تابستان ۵۵،که همرزم سابق من بود، قبل از اینکه به تهران منتقل‌اش کنند، در دیداری با وی، جلوی مامورین ساواک، می‌گوید  : پسرم، از تو گذشت. دستگیرت کردند، ولی بدان، که شیرم را حلالت نمی کنم، اگر اسمی، از کسی به میان آوری!
تا  آنجا  که من عم قیزی را می‌شناسم، این کلام، نه از نوع فداکاری ایثارگرانه بود و نه شعار روشنفکرانه. چون اصلا عم قیزی سواد نداشت و کلامش، از دل و جانش بر‌می خاست. شخصیت‌اش همان بود و به همان‌گونه نیز زندگی میکرد۰
زنی، که در خانه‌اش، همیشه باز بود و سر سفره‌اش، همیشه پر مهمان. زنی، که اگر دو لقمه به دهان گرسنه‌ای نمی‌رساند، لقمه‌ای بر دهان خود نمی‌برد۰

یادش گرامی باد۰

Tuesday, March 22, 2011