اتوبوس خط 358 رادریکی ازایستگاه های شلوغ خیابان( آرورا) نگهمیدارم. مسافران منتظر،کوچه میدهند تا بمقصد رسیده ها پیاده شوند.بعد یکی یکی شروع می کنند به سوارشدن.زنی پنجاه وپنچ، شصت ساله مردد است،می ترسد اتوبوس مورد نظرش نباشم. ازیکی دو نفرسوال می کند ولی ظاهرا نتیجه ای نمیگیرد.تنها مسافرباقی مانده است.قیافه اش خسته ومستاصل بنظر میرسد.صدایش میکنم
Where do you want to go mam?
هاج و واج نگاهم میکند.
-Arolla?
می پرسم
What direction, south or north?
- Arolla,Arolla…..
باید راه بیفتم . با ایماُ واشاره حالی اش میکنم که سوارشود.سوار می شود.نزدیک ترین صندلی به خودم را برایش خالی میکنم، می نشیند.
حین رانندگی ازروی شانهُ سمت راستم نگاهش میکنم.پوست سبزه ای دارد.موهای سرش پرپشت وبلوند است.ترکیب صورت اش به مکزیکی ها، یونانی ها،پورتوریکوئی ها،ترک ها وکمی به ایرانی ها می خورد.
میگویم
-Do you have any address mam?
-Arolla vally!?
حدس میزنم که می خواهد به Aurora villageبرود.حالی اش میکنم که اتوبوس درستی سوار شده است. انگار اوهم کلمهُ آدرس رامتوجه شده است. شروع میکند به کاویدن کیف اش وبعدازچند لحظه دست اش رابا کاغذ تا شده ای به طرفم دراز میکند. کاغذ را میگیرم وهمینطورکه رانندگی میکنم نگاه اش میکنم.می خوانم، Aurora village,Leenwood. ولی ننوشته چه خطی را برای Leenwood می خواهد سوار شود. من هم چیزی نمی پرسم، فعلا تا آنجا برود، شاید از آنجا به بعداش را خودش بلد باشد. همینطورکه رانندگی میکنم باکاغذ دستم ورمیروم. لابلای اش رابازمیکنم وباکمال تعجب چشمم به یک دستخط فارسی می افتد.
(ازمغازهُ ایرانی سمنو برای سفرهُ هفتسین یادت نرود ) جلوی خنده ام را میگیرم. برمیگردم دوباره نگاهش میکنم ودرخیال، رنگ طلائی سروصورتش را به مشکی تغییرمیدهم ، بعله، وتعجب میکنم که چرا این کار راقبلا نکردم! در ایستگاه بعدی که اتوبوس را نگهمیدارم رو به زن میکنم ومیگویم
-خانم سمتو که یادتان نرفته بخرید؟
نخست به اندازهُ دواتفاق عجیب، تعجب میکند ،بعد چشمش به کاغد دستم می افتدومی خندد وآرام آرام تشویش ونگرانی ازصورتش محو می شود.وتا خود Aurora village برایم بلبل زبانی میکند.ازسیر تا پیازمیگوید.انگارسالهاست که سفرهُ دلش راباز نکرده است.میخواهم بپرسم که با این بی زبانی از زندگی دراینجا لذت میبرد؟ نمی پرسم واوهم درجواب نمی گوید: ما که بخاطرآیندهُ این ورپریده ها آواره شدیم والا توی این سن وسال چه گوری داشتیم اینجا بکنیم؟
تا نزیک خط 118 همراه اش میروم یکریز دارد همینطور حرف میزند!